امیر علی در این مدت غیبت
با سلام و خسته نباشید به تمام دوستان گلم و تمامی خاله های مهربونی که همیشه با نظرات قشنگشون ما را همیاری می کنن و لطف بسیار زیاد به ما دارن و پوزش از همه شما دوستان گلم که کمتر می تونم به نی نی های گل شما دوستان سر بزنم و نظر بزارم مخصوصا صونا جون و فهیمه جون که اصلا کد همچنان باز نمیشه تا براتون نظر بزارم اما همیشه به یادتون هستم و خاطرا ت زیبایتان را می خوانم ...
برای همه شما عزیزان ارزوی خوبی و خوشی و سلامتی روز افزون دارم ...
با این امید و ارزو بریم سراغ خاطرات این مدت و گزارشات تصویری امیر علی ...
بله محرم امد و یکسال دیگر هم گذشت و قتی عکسهای این سه سال محرم را با هم مقایسه می کردم فقط گذر زمان و زود بزرگ شدنت را می دیدم و اشک در چشمانم جمع می شد که خدایا داریم پیر می شیم و فرزندمون هم اقاتر و بزرگ تر ...
عکسها و خاطرات شما :
اولین محرم امیر علی ماااا
اولین ها چه زود می گذرد ....
دومین محرم امیر علی مااااا
سومین محرم پسر گلم ...
مراسم و عکس روز عرفه در مسجد موسسه شماااا
چون پاییز و سرما رسیده برات سرویس صبحها را گرفتم هم سرده و هم راهمون طولانی ولی ظهر ها خودم می یام دنبالت در فاصله ای که نیستی به کلی از کارهام می رسم و از صبحهای دل انگیز پاییزی حسابی استفاده می کنم ...
روزهایی که کلاس بعد ساعت 12 دارید می ام موسسه دنبالت می ریم پارک و ناهار می خوریم و بازی می کنی برای تنوع و عوض شدن روحیت و رفع خستگیت یه روز بارون اومد و رفتیم بالای سرسره تا خیس نشیم با حسام و مامان گلش خیلی خوش گذشت ...
برای اولین بار نوشتی بابا منو صدا زدی گفتی بیا نوشتم بابا و گفتی از هلی جون یاد گرفتی ..
برای امسالت کلی گشتیم تا اینها را از اریاشهر دوست دایی نوید تونستیم پیدا کنیم و بخریم امسال جنسها کلا بی خود و گرون بود اینم شانس اووردیم تازه اینم چینی بود ...
در موسسه لیست نمرات این مدت تورا دادن تا ببینم منم تندی عکس گرفتم در ریاضی 80 درصد اورده بودی و بقیه هم در حد خوب به غیر از اطلاعات عمومی بود که خانم مشاور شما گفتند امیر علی در حد کلاس اولی ها جواب داده و نسبت به سنش عالی بوده ...
یه پنجشنبه جلسه مشاوره اداره بابا اینا برای خانمها بود به ناچار مجبور شدم تو رو هم با خودم ببرم بازم خوب موندی و کمتر اذیت کردی اینجا فرهنگسرای اشراق هست خیلی دوست دارم بدلیل سبک قدیمی و تاریخی اونجا همیشه وقتی قدم می زنم با خودم می گم یعنی در گذشته های دور چه کسایی با چه امید ها و ارزو ها اینجا قدم زدن و اینها را درست کردن همیشه می رم در اون فازها ...
خلاصه تا 12 موندی و یه روز قشنگی هم برای مامان شد که ناگهان گفتند چه کسی ساگرد ازدواجش همزمان با ازدواج حضرت علی و فاطمه زهرا بوده که من دستم را بلند کردم دقیقا هفت سال پیش شب یلدا با شب سالگرد ازدواج این دو بزرگ مصادف بود من مراسم قرعه کشی را انجام دادم و نام خودم هم در اومد و جایزه مبلغ 30 تومن بود ....
بعد هم بابا صادق اومد دنبال ما و رفتیم خانه خاله گیتا و بابا تا عصری دوباره رفت سر کار و وقتی عمو دامون اومدن خونه تو و دنی پیشش بودید و من و خاله رفتیم خرید و اومدیم دیدیم بابا هم اومده و حالا مردها می خوان برن بیرون و خرید خلاصه روز شب عالی بوددد...
خاله گیتا جون ماشین خریدن و به همین مناسبت ما را مهمون کردن به شام هانی عباس اباد و کلی غذاهای عالی و خوشمزه گرفتند و تو و دنی هم 7 شب خوابیدید و ما هم تا اخر شب با هم گفتیم و خندیدم ....
خاله گیتا هم مثل همیشه کدبانوی مرتب و خوش سلیقه سفره زیبایی را چید و عمو دامون هم ما را حسابی خجالت زده کردن ایشاله که اینبار بنز بخرن ...
چون شبها بابا دیر می یاد و تو هم زود می خوابی بهونه بابا را زیاد می گیری گرچه 5 صبح با هم بیدار می شید و کلی بازی می کنید تا هر دوتون برید اما بابا مجبوره در هفته مرخصی بگیره
قرار بود ببرن شما را سوارکاری اسبهای پونی اما بدلیل هوای بد نشد و بردنتون پارک پردیسان باغ وحش تا بری و برگردی مردم و زنده شدم همیشه استرس دارم و نگرانم اما نمی تونم به خاطر احساس خودم تو را از اجتماع و تجربیاتت دور نگه دارم وقتی اومدی کلی ذوق کردم انگار دنیا را به من دادن مشاورتون خیلی سختگیره و اصلا نمی زاره شما را نزاریم برید باید حتما برید کلی منو دعوا کرده که چرا با نگاهت بهش می گی نرو پسرم اخه دلم می سوزه نگرانم مادرم دیگه طاقت ندارم اما چه کنم باید تحمل کنم تا تو بیای ....
وقتی از موسسه می ایی بعد از خوردن ناهار شروع می کنی بازی با توپ خمیر بازی پازل و زبان کار می کنیم شعر و قران می خونی نقاشی می کشی ساعت 6 شام و شیر و بعد هم 7 دیگه می خوبی تا 6 صبح فرداااااااااا منم دلم برات تنگ میشه ...
پارک نزدیک موسسه
هییت محل خونمون ...
بله پسرم این هم از این مدت ما تا ادامه خاطرات این چند روز محرم که در پیش داریم امیدوارم همیشه شاد و سلامت و موفق باشی عاشقتم و بیش از قبل بهت وابسته شدم اما چه کنم نمی تونم دوستی خاله خرسه داشته باشم و همچنان باید سخت گیر بمونم ...چون از ته قلب می خوام موفق و شاد باشی ....
بوس