سفری دوباره از جنگل تا دریااااااااااااااااااا
سلام پسرم امیر علی مامان
بیا دنبالم تا برات تعریف کنم ................
پسر گلم امیدوارم شاد و خوش و سلامت باشی .این هفته را روزاشو قاطی کردم نمی دونم کدوم روز چه خاطره ای شد اما تا اونجا که یادمه برات تعریف می کنم ...
شنبه که کلاس داشتی و با مامان زری رفتی و منم موندم خونه تا به کارهام برسم .دوشنبه خاله سحر اینا خانه ما بودند و سه شنبه هم خاله منیژه اینا خانه ما بودند چهارشنبه هم رفتیم کلاس و از کلاس رفتیم خانه غزاله و پنجشنبه از صبح با مامان زری اینا رفتیم زیارت شاه عبدالعظیم و بعد هم بهشت زهرا و بعد هم رفنیم تولد خاله سحر و شب هم اومدیم خونه و خاله نازنین اینا اومدند تا 3 صبح راه بیوفتیم و از چالوس بریم همگی به عباس ابادشمال الان هم دوشنبه اومدیم و خانه هستیم ...
حالا عکسهااااااااااااااااااااااااااااااااا:
البته دوربین خودمون رو یادمون رفته بود مموریش رو ببریم و با دوربین گوشی هامون و دوربین عمه لیلا جون عکس انداختیم که هنوز به دستمون نرسیده ....تا بیادددددددددددددد
تو و بابا همیشه با هم نماز می خونید و تو تازگی راه می ری و قوربون صدقه بابا می ری و می گی بابا صاقدم دوست دلرم عاشقتم و ....
عکس منو باباصاقد و خودت رو کشیدی ...
اینم عکس ما سه نفر در کنار دریا و با ماهیهاش
خودت رو شکل اسب درست کردی و اسب شدی از بس که عاشق اسبی ...
اینم هدیه مامان ننی جون به گل پسرم ...
اینم خانه خاله غزاله جون بعد از کلاس ...
اینم امیر علی فشن که خاله غزاله برات ژل زده ...
بهشت زهرا و بابایی من ...البته سر خاک بابا غلامعلی هم رفتیم که عکسش بد شده بود نزاشتم دیگه .
بعد هم رفتیم شاه عبدالعظیم زیارت
و اینم کباب شاه عبدالظیم ...و ریحان و دوغ
تولد خاله سحر و تو بابا جونت
اینم شمال و ویلا عباس اباد و تو و هلیا ...خیلی شمال عالی بود فقط شنا کردیم و شنا خیلی بهمون خوش گذشت با همسفران خوبمون خانواده دایی بابا دایی حبیب اینا و خانواده عمو مجید و خانواده عمو مهدی جون و خانواده عمه سهیلا جون و مامان ننی جون و خودمون همه با هم کلی بهمون خوش گذشت
و اینم سارینا با مزه و گل و وای از شما دو تااااااااا
هلیا جون برنزه و ناز با خرگوش
دریای مازندران و فقط شنا این لباست رو اصلا در نمی یاری فقط این لباس رو دوست داری حتی خیسشم می پوشی ...
پارک جنگلی فین چالوس 7 صبح روز جمعه
دریا و بازی با شن و تو و هلیا جون
با اینکه عاشق اسبی اما ترسیدی و زودم پیاده شدی ...
سارینا گل نازم که به قول خودش من می خوام عروس امی ایی بشم یعنی امیر علی ....
فعلا تا عکسها به دستمون برسه ....عمه جونم میشه زودتر عکسها را به ما برسونید ؟؟؟ ممنون بوس