امیر علی در برج میلاددددددددددددد
سلام بر ماه مبارک رمضان و سلام بر همه دوتان گلم و پسر مهربونم
امیدوارم روزها را با شادی و سلامتی سپری کرده باشید و همیشه شاد و سلامت باشیدددددددددددد
بله هفته ای که گذشت را تا کجاش گفتم اهان یادم اومد و حالااااااا ادامه هفته قبل ......
بیان دیگه ...
بیاین دنبالم ............
بله این هفته چهارشنبه بود که تو کلاس داشتی و با هم رفتیم کلاس بعد از تموم شدن کلاس افسانه جون مربی مهربونت اومد و گفت تو خیلی پسر اقا و ارومی هستی و کاملا حرف گوش کن و خوب هم یاد می گیری و گفت بهتره تشویق بشی منم گفتم ببرمت تاتر که روز اخرش هم بود بله ساعت حالا 5 بود و تا 7 دو ساعت مانده بود رفتیم اول اریاشهر گردش و پیش دایی نوید رفتیم و بعد هم رفتیم پارک دم کلاستون و بعد 7 شد و رفتیم تاتر و خیلی خوشت اومده بود و کلی تعریف و ذوق داشتی شب هم از خستگی قش کردی و زود خوابیدی 5 شنبه هم من کلی کارهای ماه رمضون رو داشتم و خیلی سرم شلوغ بود تو رو بردم خانه مامان زری و خودم به کارهام رسیدم بابا هم اومد و با هم فیلم دیدیم و بعد هم 11 شب بود اومدیم دنبالت و رفتیم جاده امامزاده داوود که وای انگار شب عید و ترافیک عجیبی بوددددددد و همون اولش وایسادیم شاتوت و گردو تازه برات خریدیم و رفتیم هویج بستنی خوردیم و تو توی ماشین خوابت برد و اومدیم خونه و جمعه هم تو باب بابا بازی کردید تا عصری و بعد هم رفتیم برج میلاد کلی هیجان داشتیم و دلهره چه طوری هستش اما رفتیم و دیدیم نه زیادم هیجان نداره و برای من که خیلی عادی بود و تو خیلی دوست داشتی البته جشنواره تابستونی هم بودددددددد کلی راه رفتیم و گردش کردیم و اخر شب هم اومدیم خونه توی ماشین خوابت برد و خونه بیدار شدی تا یک شب نخوابیدی ...............
بله اینم خلاصه ای از این چند روز
ماه مبارک رمضون اومده و هیجانش و زیباییهاش و خاطرات سریالاش و افطارش خیلی برام شیرینه نمی دونم می تونی امسال درکنی یا نه اما ساعت و صدای اذانش و ربناش خیلی برام خاطره داره و زیباست خیلی دوست دارم امیدوارم همه در این ماه عزیز شاد و سلامت باشن و روزهای خوبی رو کنار فامیل و اشنا داشته باشن .....
حالا عکسهااااااااااااااااا:
هدیه خاله جمیله من به امیر علی .... بعضی وقتها دلم برای داشتن خواهری و خاله برای تو تنگ میشه و احساس تنهایی می کنم اما خدا اینقدر من رو دوست داره که خاله خودم رو خواهر خودم قرار داده و برام بیشتر از یه خواهر و برای تو هم بیشتر از یه خاله واقعی هستش و اینطوری میشه که دیگه کمبود داشتن خاله برای تو و خواهر برای خودم رو احساس نکنم ... امیر علی پسرم درسته که خاله نداری اما همیشه بدون که خاله من برای تو بیشتر از یه خاله واقعی زحمت کشیده و هست برای همین تو یه خاله مهربون فقط داری اونم خاله جمیله هست یادش باشه و قدر دانش باش ....مرسی خاله جون ...خدا شما را برای ماسالها سلامت و زنده نگه داره ایشاله ...
و اما پسر خاله گلم که روزهایی می یاد و به من و تو سر می زنه و برای من کلی کمه راستی چه حالی می ده ادم یه پسر بزرگ داشته باشه و بهش کمک کنه هاااااااا خیلی می چسبه .این چند روز هم نگران امتحاناتش بودم ایشاله که قبول بشه کلی برای تعیین رشته و ... زحمت کشیدیم خدا کنه قبول بشه من که لحظه شماری می کنم برای قبولی زهیر در دانشگاه سراسری ایشاله مثل پسر خودم ارزوی موفقیت دارم براش ....موفق باشی زهیر جان ...
بله بحث فروش مانتو ها تموم شده و من کارم کمتر شده و بعد از کلاس رفتیم مغازه دایی نوید بهش سر بزنیم و برای موفقیتش دعا کردم ایشاله که خدا جوونها رو زنده و موفق نگه داره و همیشه پشتیبانشون باشه مخصوصا جوونهایی که همیشه در حال تلاش و کوشش هستن رو هرگز تنها نزاره ....
و بعد رفتیم تاتر حاکم و پنیر که قصه جالب و اجرا و گریم عالی داشت و خیلی موزیکال و جالب بود
به زور با عروسکها عکس گرفتی اخه ازشون می ترسیدی وای چه پهلوونی دارم من ......
اینم اقا شیر با هوش قصه ...
اینم پادشاه خنگ خنگ
جاده امامزاده داوود و هویج بستی و ...........خیلی تاریک بود عکس بهتر نشد ......
و اما برج میلاد و جشنواره تابستونی و تعجبات تو ......
خیلی تعجب و هیجان داشتی و بی صدا فقط نگاه می کردی ...
پسر گلم و خوش سفر و گردشم ...
رقص تمام ملیتهااااااااااااااااا هم اونجا بود ...
ورودی بالکن برج میلاددددددد
محوطه بالکن برج میلاد طبقه 7 برج میلاددددددددد....
لابی و نمایشگاه سنتی میلاد
شهر فرنگ و تهران قدیم
پدر و پسر در حال استراحت هستند ...
تشنه شده پسرم ......
لانه سیمرغ و کلی داستانش که اقایی بودند و توضیح می دادند اینجا گنبد اسمون برج میلاد هست ...
طراحی داستان سیمرغ بر روی دیوار برج میلاد ...
راه پله های برج مبلاد ...
ابشار موزیکال و رقص اب خیلی زیبا و مدرن بود ...
گل بازی با بچه ها خیلی ذوق داشتی و ...
کلی همه جای برج و محوطه را رفتیم و دیدیم و قدم زدیم دیگه پا برامون نمونده بود تو که دیگه می گفتی پام درد می کنه طفلی پسرم ما هم درد می کرد چه برسه تو ...فدات بشم من .
برای استراحت کالسکه اسب سوار شدیم و دور زدیم و تو هم که نگو از ترس میخکوب بودی ...
تشنه و خسته و گرسنه بودیم و رفتیم شام بیرون خوردیم و رفتیم خونه خیلی خوش گذشت و تجربه ای جدید بود اما فقط برای یکبار دیدنش جالبه نه بیشتر ...
خاله های مهربون در این ماه ما را هم در دعاهایتان قرار دهید و برای سلامتی همه بچه ها و موفقیت همه جوونها دعا کنید ...ایشاله که این مهمانی به شما خوش بگذره ....
سلامت باشید و شادددددددددددددددد