تولد یک سالگیت
از تولد یکسالگیت برات بگم مادر جان
از یک ماه قبل به فکر افتادم .با مشورت بابایی تولد عالی بگیریم بره تا ۷ سالگیت .که آن هم شد یه خدمات مجلس خیلی خوب پیدا کردیم .من و غزاله و خاطره .شب قبلشم یه تزئین با کمک همه انجام دادیم و تمام فامیل من و بابا هم دعوت کردبم.
خلاصه خیلی خوش گذشت به همه اما تو فقط با حاج خانم بازی می کردی و اصلا به تولدت توجه نداشتی و حتی یک ساعتم خوابیدی.
کادوهای خوبی هم گرفتی .الان که نگات می کنم میبینم چقدر بزرگ شدی مامان جون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی