امير علي مردانيامير علي مرداني، تا این لحظه: 15 سال و 4 روز سن داره

باهوشم

عکسهای تولده 2 سالگی

 این عکسه تولده یک سالیت هست .  کیکه تولده دو سالگیت  تولده دو سالگیت ٢٥/٢/٩٠  امیر علی دو ساله  امیر علی و کادو ماندگارش  هلیا و امیر علی و کادو زیبایش  روزین و هلیا و امیر علی و کادوی هلیا ...
26 ارديبهشت 1390

روزه تولده 2 سالگی امیر علی

سلام مامان جونم .امروز روزه شلو غی برایت بود و کلی کادو گرفتی و فکر می کنم خیلی بهت خوش گذشت.امروز بابا صادق مرخصی به خاطره تو گرفت .ساعت ١٠ بیدار شدیم و ساعت ١١ خاله سحر امد خانه ما همگی حاظر شدیم و برای گرفتنه کیکت رافتیم که پشیمان شدیم با خود به اتلیه ببریم و گفتیم اب می شه تا برگردیم . خلاصه ٤ تایی به اتلیه رفتیم و تو کلی شیطونی کردی و اصلا برای گرفتنه عکس همکاری نمی کردی .فرار می کردی .بازی می کردی .الکی می خندیدی و می دویدی به اتاقها می رفتی بیچاره بابا و عمو عکاسه خیلی خسته شدن و موقع گرفتنه عکس هم اصلا نمی خندیدی تا ساعت ٥ انجا بودیم البته تو نهارت را هم انجا که لوبیا پلو بود را به خوبی خوردی و من لذت بردم اخه تو اصلا خوب غذا نمی خور...
26 ارديبهشت 1390

یک روز قبل از تولد 2 سالگی امیر علی

مثل برق و باد گذشت و داره فردا که تولده ٢ سالکیت هست می رسد.و چه زود گذشت .امروز از ساعتی که بیدار شدم تا این ساعت که تو خوابیدی سره پا بودن و کار کردم .برای فردا قرار شد که فقط به خودت خوش بگذرد البته خیلی دوست داشتیم تمامی فامیل هم در خوشی ما باشند اما به دلایلی هیچ کس را دعوت نکردیم اگر خدا بخواهد ساعت یک کیکت را که سفارش داده بودیم میگیریم و به اتلیه سها می بریم .بعد هم به خانه مامان زری می ریم تا در انجا دوره هم جشن بگیریم .برای فردا قرمه سبزی خیلی خوش مزه چون تو دوست داری و یک ته چینه مرغ درست کردم .تا فردا کاری نداشته باشم دلم نمی خواست مامان زری را بیشتر از این به زحمت بیندازم . امروز مامان زری خیلی دیر امد و من به تنهایی همه...
24 ارديبهشت 1390

عکسهای این سه روز

امیر علی در پارک و بازی با توپ بسکتبال امیر علی و دوستش امیر علی و سرسره در حاله انتخابه کادوش و این هم اسبه امیر ما خریده بازی فکری تو این هم کادو بابا صادق ...
19 ارديبهشت 1390

سه روز تعطیلی اردیبهشت 90

در این ٣ روز ما اول برای دیدو بازدید به خانه عمه بابا صادق رفتیم تو هم پسره خوبی بودی . روزه دوم با بابا صادق به پارک رقتیم و تو کلی بازی کردی و دوست پیدا کردی . روزه سوم هم تیرازه رفتیم و بابا صادق کادو تولدت را پیش پیش خرید یک اسب با انتخابه خودت و یک عروسکه آندر تکن .و من هم برایت سه دست لباسه توپ خریدیم که اتلیه بپوشی . کیکت را هم سفارش دادیم راستی دو تا هم بازی فکری که دقتت را بیشتر کند هم خریدیم.که یکی میخ و چکش هست . یکی هم نخ  و مهره هست . خلاصه روزه تو بود و خیلی بهت خوش گذشت. ...
19 ارديبهشت 1390

حکایت نامت امیر علی مردانی

سلام امیر علی مامان .نی نی وبلاگ یک مسابقه که چرا نام فرزند خود را امیر علی گذاشتید را برگزار کرد. یادم می یاد خیلی اسمها از بچگی برای نینی خود انتخاب کرده بودم .مثل کیارش سام و ... اما وقتی خواستم نام تو را بگذارم .خیلی چیزها پیش آمد. اول مامان ننی خواب دید تو را علی صدا میکردم اما باز من نمی خواستم تو را علی بگذارم تا اینکه خواب دیدم دست کودکی که را ه می رود را گرفته ام  و به دربه مکه میزنم و به تو می گویم اینجا خانه فاطمه زهراست و به او می گویم این بچه نامش علی هست . من و بابا در سالروزه ازدواج علی و فاطمه زهرا ازدواج کردیم و فامیلی تو هم مردانی است و مردونگی و بزرگی را علی به یادمان می اورد و برای کامل شدن فامیلی تو و با توجه ...
19 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد