مهمانی خانه امیر علی مردانی ( خانواده مردانی ) + دامادها + شیرین خانم
سلام بر امیر علی مامان .
دیروز کلی مهمان داشتیم من از ٧ صبح بیدار شدم واسه تهیه شام شب .چون تنهایی باید همه کارها را انجام می دادم باید زود شروع می کردم .تو هم که همیشه تا ١٢ خوابی اما نمی دانم چرا ١٠ بیدار شدی و امدی به خرابکاری من هم داشتم پیراشکی گوشت درست می کردم که همه جا را ارد پاشی کردی و واسم حسابی کار درست کردی و اسباب بازیها را ریختی خلاصه من هم زود فرستادمت خانه مامان زری .تا بتونم به کارهام برسم .
غذاهای سخت داشتم درست می کردم که کارهام تا ٧ شب طول کشید.پیراشکی گوشت به تعداد زیاد و میرزاقاسمی و خوروشت ترشی باش با بادمجون و مرغ سرخ کرده با سیب زمینی سرخ کرده سالاد شیرازی و ماست خیار و سبزی خوردن تمام کارها خیلی سنگین و وقت گیر بود و با وجود تو نمی شد اصلا.
داری واسه مامان میرزا قاسمی درست می کنی فدات بشم من .
همین الان از خواب بیدار شدی من هم زودی ازت عکس گرفتم .
عمه لیلا جون از مهاباد یک اسب خوشگل واست اوردند و تو هم خیلی خوشحال شدی .ممنون عمه جون که همیشه به یاد ما هستین.بوس
قربونتون برم من .هلیا جون ارگ می زنه و امیر علی هم با احساس می خونه .
شما دو تا مثل دو تا هوو با هم هستین کمی عاشق هم کمی هم خشن ومیشین و با هم دعوا سر اسباب بازیها می کنید و تو هم که اسکوروچ هستی و اسباب بازیهاتو به هیچ کس نمی دی .ای بچه بد .همه باید با هم دوست باشن و با وسایل هم با هم بازی کنند .خلاصه شب هر سه ما بیهوش شدیم خودم باورم نمی شه این همه کار را تنهایی کردم .الانم دارم از خستگی بیهوش می شم .اما خوشحالم که به خوبی و خوشی تمام شد .