گردش روز جمعه
سلام پسرکم.
دیروز ظهر به ارایشگاه رفتی و عصری هم به خانه خاله منیژه که از کربلا امده بود رفتیم دیدنش و تو هم کلی اتیش سوزوندی با خاله جمیله هم کلی بازی کردی و شب هم به خانه مامان زری امدیم انجا هم که نگو و نپرس چه ها که نکردی وای .
امروز جمعه از صبح بابا ما را زود بیدار کرد و برایمان نان تازه خرید و صبحانه خوردیم و حاضر شدیم و رفتیم گردش بعد هم به کبابی اوا رفتیم چون می گفتی من کباب می خوام خلاصه کلی هم شیطنت کردی و غذایت را خوردی و با تختهای بقلی کلی بازی کردی بعد هم به هایپر استار رفتیم و در شهربازی انجا فقط بسکتبال بازی کردی بعد هم مداد رنگی برداشتی و نوکهاشون رو شکوندی بابا هم شیطنتش گل کرده بود و تو را سوار چرخ خرید کرد و تند هل می داد و تو هم عصبانی شدی.خلاصه اینقدر سرمان گرم شد که عکس یادمان رفت بندازیم و این هم بی عکس ماند .الان هم خوابیدی .چند تا کلمه جدید هم برای خواندن یاد گرفتی :پیشانی و چشم .ولی جلوی کسی ازت سوال می کنم می گی شونبول و مسخره بازی در میاری و نمی گی اما خودمان تنها هستیم به روشهای مختلف به راحتی می خوانی .
قربونت بشم من .