خانه خاله سحر و خاله غزاله و ....
سلام پسر خاطرات این هفته را طبق قولی که بهت داده بودم بالاخره وقت پیدا کردم و برات می نویسم .امیر علی من .این سه شنبه من به خانه تکونی افتادم و هر دو من و تو با کمک هم البته خودت که می دونی چطور کمک می کنی گند کاری و دوباره کاری واسه مامان .تا شب خونه تکونی کردیم و بعد هم شام درست کردم تا بابا امد همه چی ارومه ..... بعد هم روز چهارشنبه هر دو مون خونه بودیم و بقیه کارهای خونه را کردیم و پنج شنبه شام خانه عمو مرتضی رفتیم و کلی خوش گذشت عمو مرتضی واسه شام کباب بوقلمون درست کرد که خیلی خوش مزه بود برف شدیدی هم یکباره گرفت و تو هم کلی با سحر مثل همیشه در گیر بودی و جمعه ناهار خانه مامان زری بودیم و فوتبال دیدی و بعد هم شام خانه خاله غزاله رفتیم که دوست عمو سعید عمو مسعود هم انجا بود خاله بهاره عاشقت شده بود و کلی با هم بازی کردین اما عمو مسعود رو اصلا تحویل نگرفتی و اون هم اصلا ازت خوشش نیومده بود .از قیافش معلوم بود .خلاصه امروز هم حمام رفتی و بعد از شام گیر داده بودی خودت ظرفها رو بشوری وای گند زدی و خیس شدی از دست تو پسر .
خانه مامان زری و لباس بن تن که واست خریدم .چون بن تن تابستونت را می پوشیدی که واست کوچیک بود منم واست بزرگش را خریدم .
وای وای خانه خاله سحر را چه کردی اونم که حساس .....
این هم تو عمو مرتضی در حال اموزش شطرنج به امیر علی
این تابلو قشنگ را خواهر عمو مرتضی کشیده و قول داده تا تو بزرگ شدی بهت یاد بده
این هم تو کلی به هم ریختگی خانه خاله غزاله البته خاله غزاله اصلا حساس نیست .
این هم سفره غذا مخصوص امیر علی .
ماشاله پسرم خودکاره خودکاره تمام کارها را خودش با اصرار خودت انجام می دی حتی لباسات یا هر چی بخوای خودت میری و می یاری .اما دیگه زیادی خودکاری و اصلا به نظر ما اهمیت نمیدی .
این هم خاطراتت تا امروز تا بعد خداحافظ