مهمانهای عزیزمون دانیال فیل کوپولی
سلام پسر گل من .خوبی .چهار شنبه که خانه آمدیم انگار از مسافرت اومده بودیم .وای پر از اسباب و لباس و خانه خاک گرفته .یا علی گفتم من و تو با هم خانه را تا شب مثل گل کردیم .واسه 5 شنبه که مهمان داشتیم هم خرید کردیم و تقریبا کارهامون تمام شد اما من جمع می کردم تو هم از اون ور می ریختی کلی کلافه شده بودم اما چاره ای نبود و ادامه دادم .فردا صبح هم تا تو بیدار بشی کلی کارهارو کردم تا خاله گیتا و عمو دامون و دانیال جون بیان خونمون .ته چین درست کردم و همه کارها رو انجام دادم اخه اصلا دوست ندارم کارهامو واسه مهمون بزارم و انها را به زحمت بندازم و دوست دارم کنارشون باشم و کاری نداشته باشم و اما عمو دامون هم زحمت کشیده بود جوجه گرفته بود و امدند و شب در پشت بوم با هم درست کردیم خیلی نرم و خوشمزه شده بود خاله گیتا هم برای تو یک بلوز و شلوار خیلی شیک خریده بودند که خیلی بهت می یاد عزیزم .( عمو دامون و خاله گیتا از زحماتتون بسیار ممنون خیلی خوش گذشت )
خلاصه شب خوبی را با هم داشتیم تو و دانیال هم تقریبا با هم بازی کردین اما تو خیلی دانیال را اذیت کردی از دست تو شیطون .از 9 صبح هم بیدار بودی و اصلا نخوابیده بودی وقتی انها رفتند تا یک ساعت بعد هم بیدار بودی و 1 شب خوابیدی .
عکسها :
تو و دانیال در حال بازی و ساختن برج میلاد .دانیال هی مر ریخت بیرون و تو هم می ریختی توی سطلش و دانیال اخر سر عصبانی شد .دانیال جون ببخشید من شیطونی کردم .
این هم جوجه های خوشمزه که عمو دامون زحمت کشیده بودند .ممنون عمو دامون .
این هم لباسهایی که خاله گیتا زحمت کشیده بودند خریدند .خجالت می دی خواهر جون .مرسی
این شب هم به خوبی و خوشی گذشت .