جشن مرحله دوم کلمات تراشه های الماس و شروع مرحله سوم
سلام بر پسر گلم خوبی مامانی ایشاله هر جا که هستی شاد و موفق باشی .این هفته هفته خیلی شلوغ و پر کاری واسه من بود خونه تکونی اجباری و کلی خستگی و کوفتگی کاری واسه من .بله پسرم نمی دونم چرا همه اش وقت کم می یارم و از صبح تا شب سر پام و چشم وا میکنم می بینم موقع خواب شده با اینکه از وقتی بیدار می شم تا اخر شب سر پام و می دووم و حتی اب هم یادم می ره بخورم اما وقت کم می یارم دقیقا از خاطرات را یادم نیست بگم اما از روی عکسها همه را واست می گم .مهمترینش جشن کلمات مرحله دوم از تراشه های الماس بود و شرکت در جشنواره یک سالگی نی نی وبلاگ .با ایده و اجرا خودم در خانه خاله سحر .
خاطرات و عکسها :
جشن مرحله دوم تراشه های الماس و با حمایت اقای زمانی .بسیار ممنونیم .
قربونت برم من .
پدر و پسر با هم دارن بازی کلمات می کنند .این هفته مرحله یک و دو را با هم دوره کردیم و سه کلمه از درس اول مرحله سوم را هم یاد گرفتی .حالا فرق بن بن بن را می فهمم .زمین تا اسمون با هم فرق دارن
مهمان خانه خاله سحر و مهمان تو .عمو سعید پشتیبان و مشوق همیشگی امیر علی
میزبان امیر علی و مهمان امیر علی عمو مرتضی عاشق سینه چاک امیر علی
این هم پایان مرحله دوم از تراشه های الماس
از بابا صاقد هم به خاطر کمک های بی دریغش ممنون .دوست داریم .
و اما ادامه خاطرات و عکسها و شیطنتهایت >
برو ادامه مطلب امیر علی ..............
و اما ادامه خاطرات :..............
برات رنگ انگشتی خریدم تا بیشتر نقاشی کنی و از خلاقیتت استفاده بیشتری بکنی اما خانه و فرش را از رنگ یکی کردی هنوزم دارم میشورم وایییییییییییییییییی
از اونجایی که تمام کارهاتو خودت انجام می دی داری لباسهاتو می شوری وای از دست تو
دیدم از اتاقت بیرون می ای و دهنت هم می جنبه ازت پرسیدم چی می خوری گفتی اخی بعد که داشتم کمدت را مرتب می کردم دیدم بله کلی پاستیل قایم کردی و داری هی می خوری .به بابا هم زنگ زد گفتی یواشکی و اروم همه پاستیلاتو خوردم بابا .وای از دست تو و بابا
با این همه کار و سرما وادارم می کنی روزی یک ساعت بریم پارک و حیاط و بسکتبال بازی می کنی البته مثلا .
عمو سعید اینه هم واسه شام امدند خانه ما و تو هم داری کلی تنقلات بد می خوری از دست این خاله غزاله .
این محسن پسر دایی من مداح بزرگ هست .اینجا هییت خانه مامانی البته من اخرین روزش رو رفتم چون واقعا نمی رسیدم .تو و محسن اونجا را اباد کردین از شیطونی .
و محسن واسه همه کلی مداحی کرد البته از خود حدادیان هم بهتر اجرا کرد و خوند و تو هم چرت می زدی و خوابیدی وای از دست تو .
پسرگلم بعد از هیت تو خوابیدی و ما هم با سحر و غزاله رفتیم خانه غزاله و تو تا 9 خواب بودی و شب هم انجا خوابیدیم و فردا امدیم تو هم شب سیر خواب بودی و کلی اتیش سوزوندی خاله غزاله را هم خواب کردی اما خودت می رفتی بالا سره همه و حرف می زدی و همه کلی کلافه شده بودند .وای از دست تو بعد هم فردا بعد نهار امدیم خونه و با هم کلی بازی کردیم و منم کارای فردا که مهمون داریم را کردم و تو هم دیدم نشسته خوابت برده الان هم دارم تند تند می نویسم تا یادم نره و تو هم بالا سره بابا کلی داری شیطونی می کنی و هنوز هم نخوابیدی .امیر علی من امیدوارم این خاطرات را که می خونی بفهمی که با این همه خستگی ام دوست دارم برات بنویسم تا الان که داری می خونی کلی بخندی و لذت ببری .دوست داریم .