آخه تا چه اندازه عاشق اسبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام آقا پسر ؟ امیر علی خان خوبی ؟ الان که دارم برات می نویسم کمی از دستت عصبانیم می دونی چرا ؟؟؟؟ برو ادامه مطالب تا برات بگم بله برو .....
دنبال من بیا ........................
بله اقا پسر یه دنده و عاشق اسب .گفتم عاشق اسب اما اینجوریشو ندیده بودم .روز برفی دیروز تو کلاس خلاقیت داشتی و هوا بسیار سرد و برفی بود خانه مامان زری بودیم که بابایی گفت من می برمتون اخه پیاده روی خیلی زیاد داره و هوا هم سرد و برفی بود .مامان زری اصرار کرد که امروز رو نریم اما من گفتم سنگ از اسمون بباره کاری که شروع کردیم رو باید تا اخر ادامه بدم باید بره .خلاصه ما رفتیم و کمی زود رسیدیم بابایی گفت بریم پارک روبروی کلاس بازی کنیم تا کلاس شروع بشه .بله وقتی وارد شدیم اسب را دیدی و از اونجا که عاشق اسبی رفتی و روی اسب خیس سوار شدی مگه پایین اومدی نیومدی نیم ساعت هم از کلاس گذشت و من و تو در حال چونه زدن بودیم بالاخره راضی شدی بریم کلاس بابایی گفت اینجا می مونم تا بیاین خلاصه رفتیم وکلاس از روی کتاب زبان می خواست کمی لغت یاد بده تا اومد شروع کنه ساریناخانم طبق معمول گشنمه و بقیه شما ها هم شروع کردین و خوراکی خوردین کمی بازی ما بچه های بلبلیم باز میشیم بسته می شیم را انجام دادیم و نمایش خلاق هم کار کردیم و نقاشی هم رنگ کردین و تموم شد اومدیم بیرون گفتی بریم اسب حالا هوا تاریک و سرد شده بود گفتم باشه تو بخواب می ریم توی ماشین خوابت برد و وقتی خانه مامان زری بیدار شدی قیامتی کردی که نگو و نپرس و اصلا ساکت نمی شدی .بیچاره بابایی از حموم خیس خیس اومد و تو رو سوار ماشین کردیم و منم با دمپایی بی لباس رفتیم پارک اسب دار رسیدی و سوارشدی شروع به خندیدن کردی و انگار نه انگار ما هم داشتیم می لرزدیدم و تو هم دندونات به هم می خورد از سرما ساعت 9 شب ای وای بیا بریم ما رو گول می زدی و گفتی شما برین من بعدا می یام ما قایم شدیم اما تو تند تر هم می تازوندی و برای خودت می خوندی کفش و جوراب هم نداشتی .از سرما احساس کردم کلیه هام داره می ترکه گریه کردم گفتم بیا بریم نه تا 10 اونجا بودیم اخر نگهبان پارک اومد و دعوات کرد و تو گفتی بزار دو تا دیگه بازی کنم می یام .اخر سر من رفتم گفتم تو اینجا بمون تنها دیگه باغ وحش و عروسک نداشته باش خداحافظ و گفتی وایسا منم می یام به خونه که رسیدیم اینقدر یخ بودی که می گفتی من مریضم و چه جوری غذا خوردی و چه به روز ما دادی .
عکس :
بله این هم از این پارک که نمی خوام حتی عکسش رو ببینم .
وای می بینم یخ می زنه بدنم .این هم همون اسبه ها.....
بحث درس زبان نیست فقط یادگرفتن از روی کتب به صورت نمادین برای اشنایی بچه هاست .اموزش خیلی قوی و خوبه اما بچه های شکمو اگه بزارن .از 2 ساعت 5 دقیقه فقط مفید به اموزش می ره همه اش بازی و خوراکی و ... هست که برای این سنین خیلی عالیه .بچه ها با اجتماع و کتاب و اموزش و نشستن روی صندلی و موندن در کلاس و بازی های گروهی اشنا می شن .
مثلا دوتا بچه سر بالشت دعوا شون شده رو به انگلیسی به تصویر می کشن .و انگلیسی صحبت می شه .چون بچه ها معمولا در خانه یه نفر هستند این موضوع دو نفری ها براشون نا اشنا هست که اینجا داره نشون می ده (برای خاله هایی که خواستند بیشتر توضیح بدم .)
رنگ امیزی خلاق بدون فکر و کمک به بچه که خودش راه رنگ کردن رو از بچه های دو رو برش یاد می گیره .همه اینه با هم بودن هست و هیچ اموزشی در کار نیست حتی کمک یا فکر و صحبت .خود کودک نشون می ده و یاد می گیره چطور با بقیه بچه ها بازی و رنگ امیزی کنه .بدلیل تنها بودن بچه های امروز و وقت کم پدر ها و مادرهاست این کلاس بیشتر .
تخت نوزادیت را جمع کرده بودیم و وقتی خودت خواستی دوباره برات گذاشتیم این بار بدون میله البته .
خلاصه این هم از این روز .
توضیج کامل در مورد کلاس برای خاله هایی که خواسته بودند .
کلاس خلاقیت اموزشی در کار نیست همون بازیها و کارهایی که ما در کوردکی خودمون انجام می دادیم و بچه های امروز کوچه و همسایه و فامیل ندارند و اکثرا تنها هستند و در یه اپارتمان کوچک با مادر پدرهای پر مشغه یا شاغل .بیشتر برای این بچه هاست دور هم بودن با هم بازی کردن و بازهای قدیمی را انجام دادن هست حتی با زبان انگلیسی اشنا شدن هست دست کودک کاملا بازه و فقط از مربی و مادر که انجا هستند تقلید می کنه و کنار انهاست .و با بچه های دیگه بیشتر ارتباط برقرار می کنه و یاد می گیره با هم بازی و با هم بودن رو از هر چیزی که دارن از همون استفاده کنند .و بیشتر زیر 4 سال باشن براشون مفیدتره .ما اون زمونها کارتونا و دوستانی داشتیم که الان این بچه ها ندارند و این کلاس به سبک جدید در قالب بچه های قدیم هست .امیدوارم که توضیحاتم کامل بوده باشه .ممنون