امير علي مردانيامير علي مرداني15 سالگیت مبارک

باهوشم

آخه تا چه اندازه عاشق اسبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

1390/11/12 18:49
2,237 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آقا پسر ؟ امیر علی خان خوبی ؟ الان که دارم برات می نویسم کمی از دستت عصبانیم می دونی چرا ؟؟؟؟ برو ادامه مطالب تا برات بگم بله برو .....

دنبال من بیا ........................

بله اقا پسر یه دنده و عاشق اسب .گفتم عاشق اسب اما اینجوریشو ندیده بودم .روز برفی دیروز تو کلاس خلاقیت داشتی و هوا بسیار سرد و برفی بود خانه مامان زری بودیم که بابایی گفت من می برمتون اخه پیاده روی خیلی زیاد داره و هوا هم سرد و برفی بود .مامان زری اصرار کرد که امروز رو نریم اما من گفتم سنگ از اسمون بباره کاری که شروع کردیم رو باید تا اخر ادامه بدم باید بره .خلاصه ما رفتیم و کمی زود رسیدیم بابایی گفت بریم پارک روبروی کلاس بازی کنیم تا کلاس شروع بشه .بله وقتی وارد شدیم اسب را دیدی و از اونجا که عاشق اسبی رفتی و روی اسب خیس سوار شدی مگه پایین اومدی نیومدی نیم ساعت هم از کلاس گذشت و من و تو در حال چونه زدن بودیم بالاخره راضی شدی بریم کلاس بابایی گفت اینجا می مونم تا بیاین خلاصه رفتیم وکلاس از روی کتاب زبان می خواست کمی لغت یاد بده تا اومد شروع کنه ساریناخانم طبق معمول گشنمه و بقیه شما ها هم شروع کردین و خوراکی خوردین کمی بازی ما بچه های بلبلیم باز میشیم بسته می شیم را انجام دادیم و نمایش خلاق هم کار کردیم و نقاشی هم رنگ کردین و تموم شد اومدیم بیرون گفتی بریم اسب حالا  هوا تاریک و سرد شده بود گفتم باشه تو بخواب می ریم توی ماشین خوابت برد و وقتی خانه مامان زری بیدار شدی قیامتی کردی که نگو و نپرس و اصلا ساکت نمی شدی .بیچاره بابایی از حموم خیس خیس اومد و تو رو سوار ماشین کردیم و منم با دمپایی بی لباس رفتیم پارک اسب دار رسیدی و سوارشدی شروع به خندیدن کردی و انگار نه انگار ما هم داشتیم می لرزدیدم و تو هم دندونات به هم می خورد از سرما ساعت 9 شب ای وای بیا بریم ما رو گول می زدی و گفتی شما برین من بعدا می یام ما قایم شدیم اما تو تند تر هم می تازوندی و برای خودت می خوندی کفش و جوراب هم نداشتی .از سرما احساس کردم کلیه هام داره می ترکه گریه کردم گفتم بیا بریم نه تا 10 اونجا بودیم اخر نگهبان پارک اومد و دعوات کرد و تو گفتی بزار دو تا دیگه بازی کنم می یام .اخر سر من رفتم گفتم تو اینجا بمون تنها دیگه باغ وحش و عروسک نداشته باش خداحافظ و گفتی وایسا منم می یام به خونه که رسیدیم اینقدر یخ بودی که می گفتی من مریضم و چه جوری غذا خوردی و چه به روز ما دادی .

عکس :

پارک

بله این هم از این پارک که نمی خوام حتی عکسش رو ببینم .

اسب

وای می بینم یخ می زنه بدنم .این هم همون اسبه ها.....

سارینا

بحث درس زبان نیست فقط یادگرفتن از روی کتب به صورت نمادین برای اشنایی بچه هاست .اموزش خیلی قوی و خوبه اما بچه های شکمو اگه بزارن .از 2 ساعت 5 دقیقه فقط مفید به اموزش می ره همه اش بازی و خوراکی و ... هست که برای این سنین خیلی عالیه .بچه ها با اجتماع و کتاب و اموزش و نشستن روی صندلی و موندن در کلاس و بازی های گروهی اشنا می شن .

دعوا

مثلا دوتا بچه سر بالشت دعوا شون شده رو به انگلیسی به تصویر می کشن .و انگلیسی صحبت می شه .چون بچه ها معمولا در خانه یه نفر هستند این موضوع دو نفری ها براشون نا اشنا هست که اینجا داره نشون می ده (برای خاله هایی که خواستند بیشتر توضیح بدم .)

رنگ

رنگ امیزی خلاق بدون فکر و کمک به بچه که خودش راه رنگ کردن رو از بچه های دو رو برش یاد می گیره .همه اینه با هم بودن هست و هیچ اموزشی در کار نیست حتی کمک یا فکر و صحبت .خود کودک نشون می ده و یاد می گیره چطور با بقیه بچه ها بازی و رنگ امیزی کنه .بدلیل تنها بودن بچه های امروز و وقت کم پدر ها و مادرهاست این کلاس بیشتر .

تخت

تخت نوزادیت را جمع کرده بودیم و وقتی خودت خواستی دوباره برات گذاشتیم این بار بدون میله البته .

خلاصه این هم از این روز .

توضیج کامل در مورد کلاس برای خاله هایی که خواسته بودند .

کلاس خلاقیت اموزشی در کار نیست همون بازیها و کارهایی که ما در کوردکی خودمون انجام می دادیم و بچه های امروز کوچه و همسایه و فامیل ندارند و اکثرا تنها هستند و در یه اپارتمان کوچک با مادر پدرهای پر مشغه یا شاغل .بیشتر برای این بچه هاست دور هم بودن با هم بازی کردن و بازهای قدیمی را انجام دادن هست حتی با زبان انگلیسی اشنا شدن هست دست کودک کاملا بازه و فقط از مربی و مادر که انجا هستند تقلید می کنه و کنار انهاست .و با بچه های دیگه بیشتر ارتباط برقرار می کنه و یاد می گیره با هم بازی و با هم بودن رو از هر چیزی که دارن از همون استفاده کنند .و بیشتر زیر 4 سال باشن براشون مفیدتره .ما اون زمونها کارتونا و دوستانی داشتیم که الان این بچه ها ندارند و این کلاس به سبک جدید در قالب بچه های قدیم هست .امیدوارم که توضیحاتم کامل بوده باشه .ممنون

پسندها (1)

نظرات (16)

هلیا
12 بهمن 90 19:00
امیرعلی جون هر وقت منم اومدم خونتون من رو ببر اون پارکه سوار اون اسبه بشم


حتما بوس
مامان نیاز
12 بهمن 90 19:10
نمیدونم چی گم چون قابل درکه با توصیفاتت یاد نیاز خانم میوفتم با بعضی روزاش که قیامت رو واسمون تداعی میکنه فقط میگم بازم عاشقتونم با همه کاراتون
راستی ندا جان دستت درد نکنه بابت توضیحت ممنون


بوس ممنون
مامان سارا
12 بهمن 90 19:23
منم یخ کردم از تصورش

امان از دست لجبازی بچه ها


وای نگو یادم می یاد یخ می کنم
مامان متین
12 بهمن 90 20:09
عجبا نمی دونم این اسب چی داره که وقتی سوارش می شن دیگه پایین بیا نیستن راستی خانمی یه سوال شما چند وقت که گل پسرت رو کلاس خلاقیت می فرستی . اصلا راضی هستی .چند روز در هفتست .چون می خوام متین رو بفرستم از این کلاسا می خوام نظرت رو بدونم .ممنون می شم . عزیزم.
مامان متین
12 بهمن 90 23:10
سلام مرسی که جوابمو دادی .منم با نظرت موافقم و فکر کنم استعداد یابی اول باشه بهتره البته اون موسسه ای که پیدا کردم هم اولش تست استعداد داره بعد بچه ها توی سن هستن تقریبا


موفق باشین
صونا
13 بهمن 90 0:33
گل پسری می بينم که خيلی شيطونی می کنی و مامانی و بابايی رو کمی خسته می کنی...
دت مامانی گلم درد نکنه که واسه نانازش اين همه زحمت می کشه....

ممنون
مادر کوثر و علی
15 بهمن 90 8:28
سلام عزیزم پست ثابت وبلاگمو خوندی؟ حتما بخونش. ضرر نمیکنی.مطمئنم خوشت میاد راستی پست جدید گذاشتم، از نمایشگاه اسباب بازی. نظر یادت نره ها. مرسی
مادر کوثر و علی
15 بهمن 90 8:30
چه پسملی
ماشالله

بچه ها با همین شیطنتها و لج بازیا بزرگ میشن


ایشاله که همیشه همه بچه ها شاد و سلامت باشن .هزار تا شیطونی کنند .ممنون دوست خوبم .
عمه لیلا
15 بهمن 90 15:01
امیر علی جون هنوز بروز نشدین که پس مامان ندا چیکار میکنه؟عاشقتم جیگر عمه از ته ته دلم

عمه جون ایشاله به زودی خونه تکونی نمی زاره اخه
مامان نیایش
15 بهمن 90 17:10
سلام خانمی منم از خوندنش داشتم میلرزیدم شما چی کشیدی دیگه
امیر علی جون تو که اینقدر باهوشی دیگه یه کم مامان بابا رو درک کن تو رو خدا
ایشالا همیشه موفق باشی
راستی من شاید از سرمای اینجا دارم میلرزم فکر کنم هوا اینجا الان منهای 10 درجه باشه شایدم بیشتر

ممنون عزیزم اینجا هم خیلی سره
مامان آريا
16 بهمن 90 9:02
سلام عزيزم اميدوارم بعد از اون سواركاري با لباسه كم توي هواي سرد سرما نخورده باشين
ولي خودمونيما از دست اين اميرعلي چه كشيدين اون شب من با خوندنشو تصورش لرزم گرفت چه برسه به شما كه تو عمقه ماجرا بودين
دوست دارم شيطونه خاله با اين كاراتو و علايقه بامزت

ممنون عزیزم
مامان ماهان
17 بهمن 90 9:06
وااااااااااااااااااای امیر علی جونم من که از خوندنش یخ کردم
الهی که گل پسری سرما نخورده باشه
از عکس معلومه که یخ کرده
چه تخت خوشگلی داری عزیزم
حالا سوارکار ماهر حسابی اسب سوار شدی و کیف کردی نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


ممنون عزیزم
مامان معين
17 بهمن 90 9:07
سلام ، امكانش هست شماره تلفن يا آدرس كلاس خلاقيت رو بهم بدين ممنون ميشم
مامی کیانا
17 بهمن 90 16:07
عجب سماجتی! ما هم سردمون شد.عزیزم چقدر بهت سخت گذشت. امیرعلی از شما بعید بود؟ راستی از بابت توضیحات خوبت خیلی خیلی ممنون


ممنون عزیزم شما هم خسته نباشید
مامان آرمان
17 بهمن 90 22:58
سلام.
وای عجب کابوسی بوده اون روز....
حالا سرما که نخوردید؟؟؟
امان از دست بچه ها که بعضی وقتها روی چیزی کلید میکنند و دیگه نمیشه به راه آوردشون.حالا کنار سرما و اذیت شما به امیرعلی جون حسابی کیف داده ها.......
امیدوارم در کلاسهای آموزشی هر روز از روز پیش موفق تر باشید....البته با مادر و پدر با فکری همچون شما حتما هم به موفقیت های بالایی خواهید رسید

بله خواهر جون چی کشیدم
مامان سهند
24 بهمن 90 12:55
عزیزم این کلاس کجا هست، آیا شعبه دیگری هم داره؟ کجا باید دنبالش بگردم؟
لطفا توضیحات بیشتر بدید.
خداییش خیلی پر حوصله هستید من بودم سریع بغلش میکردم و میدمدیم خونه، شما چه حوصله ای داریدددددددددددد


می یام پیشت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد