تولد دانیال جون و بقیه خاطرات این هفته ............
بدو برو ادامه مطالب .......................تا برات بگه این مادر ...................
من و تو از صبح زود بیدار شدیم و اماده تا بریم برای کمک به خاله گیتا و تولد دنی وقتی رفتیم دنی خانه مادربزرگش بود تا عصری بیاد تو هم مات اتاق دنی بودی و خودتو سرگرم می کردی .
اینم اتاق دنی مرتب و تمیز چون دنی مثل تو خرابکار نیست که همه اسباب بازیهاشو خراب کنه همه چی نو مونده .
و این هم دوستای دنی جون که با انها نقاشی می کشی تو از همه کوچیک تر هستی انها 2 سال و بیشتر از تو بزرگتر هستند .
این هم میز تولد برای نهار ....به به گشنم شدااااا
این هم کیک دنی جون ....دانیال جون ایشاله داماد بشی خاله جون .
ای وای دنی هنوز نیومده و منم مشغول شدم و از دنی عکس ننداختم ای وای ..
این هم خاله گیتا جون بهت داد از بس گفتی بت من ماله کیه .دستت درد نکنه خواهر جون
پنجشنبه اون هفته مامان ننی افتخار دادند و امدند خانه ما و این عروسک ناز را هم برای تو هدیه اووردند و ما خیلی خوشحال شدیم که شب هم خانه ما خوابیدند و فردا شب رفتند .مامان ننی را هایپر استار و هایلند هم بردیم گردش و کلی به ما خوش گذشت .ممنون مامان ننی جون که خانه ما امدی ....دوست داریم .
این هم هنر شما پسر عزیزم .که دریا و درخت و ماهی و خورشید هست .
انگار زیاد ازت تعریف کردیم این طور شد تمام فرشهامون را نقاشی خورشید با مداد شمعی کشیدی ان هم زرد و ای وای اتاق خودت را که فرشها را تازه شسته بودیم هم همینطور خدایا نمی دونم چی کار کنم .؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و در این هفته بابا یه روز مرخصی گرفت و کلی کارهامون جلو افتاد و برای تو هم از بهار لباس خریدیم که خودت همه را ست چیدی
برم به بابا شام بدم دوباره می ایم ...............