مروری بر خاطرات سالی که گذشت سال 90
سلام بر همه دوستان خوب و مهربونم که یکسال دیگر هم ما را تحمل کردن و لطفشون شامل ما بوده و با نظرات قشنگشون ما را مورد لطف خود قرار دادند .و همچنین در رای گیریها و مسابقات همراه و یار و یاور امیر علی بودند .امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید و سال خوشی را براتون ارزومندم .
در این پست می خوام از موفقیتها و خاطرات قشنگ سال نود که بر امیر علی گذشت را بنویسم اگه دوست داشتید مثل همیشه همراه ما باشید .
دوستتون داریم .
سلام گل پسرم خدا را شکر می کنم که این سال هم به خوبی گذشت و ما همچنان میزبان تو کوچولوی مهربونمون بودیم و خدا ما را لایق تو هدیه جاودانی مان دانست .خداوند را به خاطر تمامی نعماتش شکر می گویم و سلامتی و موفقیت و شادی را برایت ارزو دارم .پسرم تمامی ارزوهای ما و رویاهای ما در رضایت و شادی تو خلاصه شده و جز این از این دنیا توقعی نداریم و خدا را شکر می گوییم .
بیا دنبالم تا برات از سالی که گذشت بگم .
اول از موفقیتهایی که امسال بدست اووردی و پیشرفتهایی که کردی می گم .
بله عزیزم نوروز سال 1390 را با توکل به خدا اغاز کردیم .این عکس برای لحظات قبل سال تحویل 90 هست .
این اولین نقاشی تو در سال 90 بود که پیشرفت بسیار عالی کردی و الان نقاشی های بسیار خوبی می کشی .
بله عزیزم در نقاشی بسیار پیشرفت کردی که این زنبور عسل هست و نقاشی های دیگر .
بعد از بردن به استعداد یابی مشخص شد که حافظه تصویری بالایی داری و از همین برداشت تراشه های الماس خواندن فارسی را شروع کردیم و تا مرحله کتاب خوانی جلو رفتی تا اخر درس 10 که دیگه نخواستی و ادامه ندادی اما تا همینجا هم عالی بود .عکست را مجله شهرزاد و خانواده سبز چاپ کردن .
و همچنین روی بسته های تراشه های الماس .
جشن مرحله اول تراشه هااااااااااااااا
و این هم مرحله دوم از تراشهای الماس .................
و مرحله کتاب خوانی که تا درس 10 جلو رفتیم و دو درس باقی ماند ..............
در مسابقه عکس مجله سیب سبز عکست برنده شد و منتظر جایزه اش هستیم ................
در مسابقه کودک برتر ایرانی شرکت کردی و به فینال راه پیدا کردی و هنوز نتایج برنده ها معلوم نشده .و به جشن فینالیستها هم دعوت شدی .
عکست در مجله انصار چاپ شد .............
و در مسابقات امسال سایت نی نی وبلاگ هم دوبار برنده شدی در مسابقات قران خانی دوم و در مسابقات جشنواره تولد هم چهارم شدی .
در فیلم و سریال زمزمه در چند سکانس بازی کردی ........
همچنان عاشق ورزش بسکتبال هستی و بازی ها را دنبال می کنی ......
و دو ماهی به کلاس خلاقیت رفتی که خیلی برات خوب بود ........
پاسپورتت رو گرفتی ...............
در چند نمایشگاه عمو پورنگ شرکت کردی ........
و الان می تونی به طور باور نکردنی پازل بیسار پیچیده 4 بعدی اسب را درست کنی البته در چند دقیقه ....
همچنان عاشق اسب هستی .........
و با اسب زندگی می کنی و گردش می ری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
در روز تولد 2 سالگیت به اتلیه سها رفتیم ..........
خودت با اراده خودت .خودت را از پوشک گرفتی و اوایل امسال بود که دیگه پوشک نخواستی ....
و همچنین در پایان 2 سالگی با یاری و معجزه از طرف خداوند که همیشه لطفش شامل من بوده شیر مادر را ترک کردی .
همچنان بد غذا هستی و خوب و زیاد نمی خوری و وزنت نسبت به سنت کمه و الان 12 کیلو هستی البته فکر کنم .به صورت رژمی می خوری و پرخوری و دله بازی نداری و اینم از شانس منه دیگه هر چی حکمت خداست
محرم سال 90 و ماه رمضان هم امد و ما پیر شدیم و تو بزرگتر .........
برف سال 90 بود و بازی های تو و بابا صاقد ............
اینم برف بازی دوم سال 90 ......
راستی برات تقویم با عکس خودت سفرش دادیم که برات یادگاری از سال 91 بشه .عزیزم بوس
این عکس اولین بار بود که قدت را خودمون امتحان کردیم و اندازه زدیم الانم در حدود فکر کنم 95 باشه .
شیطونی اب زیر کاری داری و عاشق بازیهای فکری هستی .
یاد اولین تولدت افتادم چه زود داره 3 سال می شه وای از این گذر عمر ماااااااااااااااااا
و یکی از اتفاقات جاب امسال دیدن اتفاقی نیاز جون دوست و بلاگی تو در مسافرت به ماسوله گیلان .که الان دوستان خوبی برای هم هستیم .
از مسافرتهای امسال بعد از هفته دوم عید بود که همراه خانواده بابا صاقد به چمستان شمال رفتیم .
خرداد ماه هم همراه همسفران همیشگی مان به عباس اباد شمال رفتیم .
مرداد ماه هم به نوشهر که عکسش را پیدا نمی کنم .
و مهر ماه هم با همان همسفران همیشگی خودمان البته کمتر شده بودیم و به استان گیلان رفتیم که بهترین سفر امسال من بود .
بله پسرم این هم چکیده ای از امسال بود که نمی دونیم سال دیگه چی بشه و چطور بگذره که خداوند داند .
الان که دارم برات می نویسم اخرین جمعه سال 90 هست و تو خانه مامان زری هستی و بابا داره فوتبال نگاه می کنه .از صبح من و بابا باقی کارهایمان را انجام دادیم و تو هم قبل از خانه مامان زری با صاقد رفته بودی حیاط و ماشین می شستید و با موتور پسر همسایه بازی می کردی .منم الان از فرصت استفاده کردم تا بیام و برات بنویسم تا فوتبال تموم بشه فقط وقت دارم .
پسرم امیدوارم خداوند یاریمان کنه و با فرزندانش مهربون باشه و سال خوب و خوشی رو برای همگی بخواد .عزیزم می بوسمت و سال جدید رو بهت تبریک مبی گم .وای انگار یه گل زد .برم ببینم .............