حکایتهای تولد مامان ندا .........
سلام و صد سلام اول به تمام دوستان مهربونم که در این مدت مرا همیاری کردند و با تبریکات و هدایای زیبای خودشون منو شرمنده کردند تشکر ویژه دارم امیدوارم لایق این همه محبت شما دوستان خوبم بوده باشم و روزی این محبت زیبای شما را جبران کنم .
اول از خدای خودم سپاسگذارم به خاطر وجود این دوستان عزیز و خانواده مهربونم ...
بعد هم تشکر مخصوص از همسر عزیز و مهربانم که کلی منو شرمنده خودش کرد و این همه منو مورد لطف خودش قرار داد امیدوارم روزی جبران کنم .
بعد هم از خانواده عزیزم که همیشه خالصانه به یادم هستند و منو شرمنده خودشون می کنند .
من خیلی خوشبختم به خاطر داشتن چنین دوستان و خانواده ای که اینقدر احساس محبت و دوستی خودشون را نثارم می کنند .
هر چقدر تشکر کنم بازم کمه همه شما را خالصانه و از صمیم قلب دوست دارم .
ادامه مطالب ..............
پسر گلم الان میگی همش داری از خودت می گی و می نویسی اخه پسرم این چند روز تولدم بود و بهترینها را خدا به من هدیه داد دوست داشتتم تو هم بدونی و در شادی ما شریک باشی .
از سورپرایز مسافرت بابا صاقد که بگذریم باز هم منو با شیطونت سورپرایز کرد و با خاله نازنین و عمو مهدی که روز 5 شنبه شام خانه خاله محترم خاله بابا و همه هم دعوت بودند > دعوت بودیم برام کیک خرید و خانه خاله نازین قایم کرد و بعد از شام برام اوورد پایین و منم اول متعجب از اینکه من چرا متوجه نشده بودم و اینکه باز هم غافل گیر شدم بعد خوشحال شدم و از بابا جون و همه دوستان خوبم تشکر کردم .خیلی بهم خوش گذشت و خوشحال شدم .
بله این عکس کیک من ... و یه روز خیلی خوب برای من ...عاشقتم صادق
و اون شب تا 12 خانه خاله محترم بابا با همه عمه ها و خانواده دایی بابا و عمو مهدی اینا و دختر خاله های بابا مریم و مینا و خانوادهاشون بودیم بعد همگی خداحافظی کردیم و رفتیم خانه دایی جبیب بابا و مردها تا 8 صبح سونی بازی کردند و شما بچه ها هم 5 صبح خوابیدید و ما خانمها هم تا 8 صبح تجربیات و اطلاعات همدیگر را به هم هدیه می دادیم و 9 صبح بود با بیخوابی تمام از هم خدافظی کردیم و به خانه هایمان رفتیم و خوابیدیم 12 بیدار شدیم و نهار خوردیم و دوباره تو و بابا خوابیدید و منم به کارهام رسیدم و برای شام هم رفتیم خانه خاله جمیله من که از قبل دعوتمون کرده بود که دختر خاله هام و خاله هام و مامانم و پسر خاله هام و شوهر خاله هام هم بودند که قبل شام دیدم همه مشکوک می زنند بله دوباره یه سورپرایز از جانب خاله جمیله مهربونم وای دوباره تولد و کیک کلی متعجب بودم و خوشحال از این همه محبت و توجه .خدایا دیگه نمی دونستم چی بگم خاله می گفت یه ذره ذوق کن گفتم اخه نمی دونم چی بگم از این همه توجه و شرمندگی کلی کادو خوشگل هم گرفتم و از همه تشکر کردم .
بله اینم کیک دوم و سورپرایز بعدی من عاشق این همه سورپرایز شدم . کلا شرمندم دیگه .خاله جون عاشقتم.ازخاله جمیله خیلی ممنون به خاطر کادو وزحمتی که کشید.ازخاله منیژه هم ممنون به خاطر کادوی قشنگش.
کادوی مامان و بابای مهربونم عاشقشونم ...
کادوی برادرهای گلم عاشقتونماااااااااااااااااا
کادوی دختر خاله عزیزم غزاله جون عاشقتم عزیزم
کادوی از پیش داده شده همسرم + کیک و سفر و این همه عشقش به من .عاشقتم همسرم
این هم جیرفت به قول خودت که بابا جون برای پسرش خریده تا فرقی نذاشته باشه .
اینم خودت که داشتی نماز می خوندی به سبک خانمهاااااااااااااااااااااا
اینم پسر خواب الود من بعد از اون همه بی خوابی جلوی خونه خاله جمیله من .
راستی بعد از خونه خاله خواست بابا بره بانک پول برداره برای بنزین که جلوی بانک تات وایساد و تو گفتی از بانک تات پول برمی داری چرا انصار نمی ری وای منم کلی ذوق کردم که می تونی تابلوی این دو بانک را بخونی و از هم تشخیصشون بدی .عزیزم عاشقتم .
خبرها :
بله اگه دیگه سورپرایزی جانمونده باشه فکر کنم دیگه تمام شد و منم این همه خوشحال و شرمنده از همه شدم .برای تولد تو که روز 25 این ماه هست دارم تلاش می کنم که به خوبی برگزار کنم البته برای جشن تولد روز 28 این ماه می گیریم که 5شنبه باشه باید خودم دست به کار بشم که خاطره و عکس های خوبی برات بمونه چون تقریبا دست تنها هستم باید دیگه شروع کنم که کم و کسری نمونه و کارام برای روز اخر نیوفته .
بعد هم از دکتر تغذیه برات وقت گرفتم ببرمت چون این مدت که دارو خوردی کلی ضعیف شدی و از همه بچه های دورو برت و همسنت ضعیفتری البته اینم بگم که رشد ذهنیت صد برابر همون بچه ها بوده اما رشد جسمیت و وزنت به سنت یک کیلو کم داره باید 13 به قول دکترت باشی 12 هستی .البته برای من جای نگرانی نیست چون لاغری که نگرانی نداره بهتر همه لباسها اندازت میشه و از بیماریها در امان می مونی بعد هیکلت قشنگ می مونه و دنبال قرصهای لاغری نمی ری و از همه مهمتر پسری و سن رشد داری و پسر یه جسم دیگه داره و از همه دخترها یه توانایی های بالاتر و به زمانش از همه دخترها بهتر رشد می کنی اینو من مطمین هستم و اما از اونجایی که برات کم نمی زارم نمی خوام بگی مامان چرا برام نکردی من تا جون دارم برات همه کار م یکنم خدا کمکم کنه تا موفق بشم .به قول دکترت می گفت چه اصراری داری چاقش کنی که فردا بگه مامان چرا ؟؟؟ بهتره روی مغزش کار کنی که فردا اول افتخارش برای خودته بعد هم ما که پدر و مادریتیم اما باز هم ضرر نداره من می برمت تا ببینم چی میشه .
در کلاسها و بازیهاش خیلی پیشرفت کردی و کلی ذوق می کنی و هر روز بهم می گی چرا امروز من کلاس ندارم ؟؟
بعد هم یکی دوروزی درگیره کارهای انتخاب رشته زهیر جون پسر خاله خودم هستم که باید برای رسیدن به هدفش کمکش کنم تا اونم موفق بشه و رشته خوبی رو انتخاب کنه و قبول بشه
بعد هم جشن تواد تو و کارهاش
خلاصه تا پست بعدی فعلا خدانگهدارت ....بوس