امير علي مردانيامير علي مرداني، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

باهوشم

امیر علی مرد کوچک مااااااااااااااااا

1391/3/15 15:08
3,341 بازدید
اشتراک گذاری

قبل از هر چیز تولد حضرت علی (ع) و روز پدر و مرد را به همه مردان گرامی همچنین به پدر مهربونم همسر عزیزم و پسر گلم تبریک عرض می کنم .و از صمیم قلب باش ما بودن را ارزومندم .

الهی که همیشه سلامت و شاد و موفق باشید که بودنتان برای ما دلگرمی و تکیه گاه بزرگی است .

ساده می گم دوستتان دارم و عاشقتونم .

مردان من

عاشقتونم مردان بزرگ من ...............

بابا

پدر مهربانم بمان و با بودنت دلیل بودن من باش ....

بله این چند روز که برای بابا کادو می خریدیم و به مردهایمان کادو می دادیم تو می گفتی پس من چی ؟؟ منم مردم دیگه بزرگ شدم دیگه .بابا هم برات یه صندل و دایی پوریا هم باغ وحش ماهی و عمه من هم برات یه گربه عروسکی خریدند و تو همش می گفتی به منم بگید روزت مبارک کلی از دستت می خندیدیم ............

مرد من فدات بشم بزرگ شدی و احساس مردونگی می کنی من به داشتن شما مردانم افتخار می کنم .

حالا بیا دنبالم تا خاطرات این چند روز را برات تعریف کنم ...

 

بله این چند روز تعطیلی قرار بود با خانواده بابا صاقد بریم شمال اما متاسفانه انها هماهنگ نشدند و نشد و قسمت نبود بریم بابا بزرگ من هم از کرج به تهران امده بود تا چشماشو عمل کنه قبل از روز عمل قسمت ما هم شد تا با هم بریم امامزاده داوود و امامزاده صالح جای همگی خالی زیارت خوبی بود .خلاصه چهارشنبه بعد از کلاس رفتیم امامزاده صالح و گردش در تجریش و 5 شنبه هم شام خانه خاله سحر بودیم که شب هم با خاله غزاله اینا شب ماندیم و فردا ظهرش برای روز پدر رفتیم به بهشت زهرا دیدن بابا غلامعلی و بابایی من بعد هم اینقدر دیر رفتیم برای نهار تقریبا رستورانها دیگه غذا نداشتند توی راه بودیم که خاله سحر گفت بیاین خانه انها دوباره و با هم به خانه ما برویم تو هم خوشحال خوابت برد خرید کردیم و دوباره رفتیم دنبال خاله سحر اینا و همگی اومدیم خانه ما شام هم رفتیم بیرون بعد هم فردا ظهر با خاله سحر رفتیم و کادو روز مرد برای پدر بزرگها و بابا ها و تو بعد هم همگی رفتیم کوهسار کرج باغ محمد و شب هم انجا ماندیم وای شبها خیلی سرد بود می لرزیدیم اما روزها گرم خلاصه خیلی خوش گذشت به هم بیشتر از همه کلی بلال خوردی و از بازی دلی ازعزا در اووردی و من و خاله سحر هم رفتیم امامزاده بالای کوه کلی برای همه و تو دعا کردیم خلاصه اخر شب هم اومدیم خونه و حالا هم خونه هستیم و دارم وبلاگت رو می نویسم ...

حالا عکسهاااااااااااااااااااااااااااااااااااا:

امامزاده صالح

امامزاده صالح و بلال ......

صالح

امامزاده صالح و زیارت

تجریش

تجریش و رودخونه و وای ازاون همه شیطنت و دویدنهای تو ..............

ماهی

عاشق غذا دادن به ماهی هستی و خانه خاله سحر فقط می گفتی من به ماهی ها غذا بدم .....

ساعت 1 شب بود و خوابمون نمی برد تصمیم گرفتیم بریم پارک و تو در پارک اینقدر دویدی تا پیف پیفت گرفت و مجبور شدیم بریم خونه و دوباره برگردیم پارک از دست تو عکسها فعلا موجود نیست دوربین خاله غزاله هست ...

خدا رحمت کنه

رفتیم سر خاک بابایی من ...

خدا رحمت کنه

و بابا غلامعلی ... خدا همه رفتگان را بیامرزه و رحمت کنه .

کادو روز مرد کادو روز مرد

و در همون باغ به بابایی و بابا صاقد و تو هدیه روز مرد را دادیم ............

هدیه مرد کوچکم

و این هم هدیه روز مرد از طرف دایی پوریا به تو ... دست گلت درد نکنه داداش گلم ...روز تو هم مبارک

کفش

این هم هدیه بابا صاقد جون به پسرش مرد اینده مااااااااااااااااااا

بازی

کلی بازی کردی .........

باغ

با صاقد قایم موشک بازی کردی ...

بازی

و کلی شیطنت و سنگ بازی ...

بابایی

و بابایی رو بیچاره کردی اینقدر اذیتش کردی که نگوووووووو .به هر حال خیلی به ما خوش گذشت دست مامان زری گل هم درد نکنه اصلا نزاشت دست به سیاه و سفید بزنیم کلی خودش تنهایی عاشقانه برامون زحمت کشید و سعی کرد به ما خوش بگذره که خیلی خوش گذشت نمی دونیم زحمات مامان زری رو چطوری جبران کنیم الهی همیشه سالم و شاد باشی .

روستای ورده

یه روستی زیارتی و توریستی شبیه به چالوس به نام ورده نزدیک برغان هست که وای بسیار دیدنی و خنک و اماااااااااااا بسیار شلوغ بود اما خیلی باصفا بود و خیلی به ما خوش گذشت .

سه گوش سه گوش

و اما پیشرفتهای بسیار زیاد در این چند ترم کارگاه بازی علاوه بر بازی های فکری و تعادل و خلافقیت و تمرکز و دقت سه گوش را هم یاد گرفتی و یه درخت درست کردی

ادمک

و همچنین این ادمک را درست کردید با کمک خانم مربی سه تا شعر زیبا هم یاد گرفتی که صدات را در پست بعدی برات می زارم ...

الان کنار بابا داره خوابت می بره اخه از 9 صبح بیداریم و تو هم ماشاله از این همه شیطنت و بسکتبال بازی کردن وای وای ...

موفق باشی و شاد                 عاشقتم پسر گلم بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان سارا
15 خرداد 91 16:56
خوشحالم این چند روز بهتون خوش گذشته

هدیه ها هم مبارک پسری


ممنون خاله جون بوس
مامان نیاز
15 خرداد 91 18:36
سلام عزیزم زیارت قبول باهوشم همیشه شاد باشی


ممنون خاله جون بوس چرا پس خانه ما نمی یاین ؟؟/
حسنا مامان ایلیا
16 خرداد 91 7:35
تبریک به مرد کوچک امیر خان عزیز


ممنون خاله جون بوس
سعیده مامان آرتین (شازده کوچولو)
16 خرداد 91 8:05
خاله جون روزت مبارک


ممنون خاله جونم بوس
مامان زهرا
16 خرداد 91 11:26
سلام خانمی
همیشه شاد و خندان باشید

بازهم روز مرد را خدمت پدر و همسر محترمتون تبریک میگم

همنیطور نابغه مرد آینده ( امیر علی جون)


خیلی لطف داری عزیزم بوس
مادر کوثر
16 خرداد 91 14:20
سلام مامانی
میلاد مولود کعبه مبارک
ما بازم برگشتیم
بیا پیشمون. خوشحال میشیم


ممنون عزیزم چشم .......
مامان آريا
17 خرداد 91 13:32
خدا دو مرد بزرگ و مهربونه زندگيتو به علاوه مرد كوچك و دوست داشتنيتو برات نگه داره


خیلی ممنون عزیزم اریا جون رو ببوس
صونا
17 خرداد 91 13:46
عزیز نازم انشاالله هميشه شاد باشی و موفق...بزرگ مرد کوچک روز تو هم مبارک


مرسی صونا جون ببخشید نمی تونم براتون نظر بزارم بوس
شقایق.مامان حباب
17 خرداد 91 15:10
سلام... روزت مبارک مرد کوچک... چه خاطرات قشنگی... ایشالا همیشه شاد باشید و خوشحال......

مرسی عزیزم ببخشید نمی تونم براتون نظر بزارم بوس

فهیمه
17 خرداد 91 21:22
همیشه به خوشی انشالا
روز مرد همه ی مرداتون هم مبارک ندا جون


ممنون فهیمه جون .پرهام جون رو ببوس
مامان تارا
18 خرداد 91 9:30
سللللللللاااام ندا جون چه خبرا ؟ اميرعلي عزيزم بووووووووس خوبي خاله؟ به ما كه سر نميزنين !!!! راستي اون شعرهاي اميرعلي كه اجرا نميشه


عزیزم ممنون به ما سر زدین چشم حتما.
شعرها پستش اشتباه بود دوباره می زارمش بوس
مامان عسل و آریا
19 خرداد 91 23:29
خدا حفظش کنه این گل پسر را.مامانی آپم با یک داستان که خودم نوشتم.خوشحال میشم بیایید

چه عالی حتما می یام دوستم بوس
مامان ماهان
21 خرداد 91 1:13
سلام گلممممممممممممم روز مرداهای زندگیت مبارک
امیر علی جونم کادوهات هم مبارکهههههههههههه
زیارت قبول
من عاشق امام زاده صالحم
الهی مامان زری همیشه سلامت باشه


لطف داری خواهر جون بوس
مامانه هستی
31 خرداد 91 20:59
من یک ساله وبلاگتومیخونم اماتواینهمه مسافرت که رفتی پدرشوهر/مادرشوهرت همراهت نیستن خودتم پسرداری بترس ازاون روزی که یکی بیادپسرتوازت بگیره


به به مامان هستی و جو جو
وقتی خوندم کلی خندیدم چقدر بدبخت و ضعیف هستی و ضعف و کمبود داری که اینجا و اینطور نوشتی اولا که کاملا چشم بینا نداری پیشنهاد یه عینک برات می کنم که پدر شوهرم فوت شده اند و مادر شوهر همیشه و در همه مسافرتها همراهمان هستند و هرگز از مادر شوهرم دور نمیشم چون عاشقشیم دلیلی نداره برای بدبختی مثل تو توضیح بدم هر چی باشه زنی و پر از کمبود اخه دلم برات خیلی می سوزه طفلی ....
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد