سفر به سرزمین مادری ...
سلام بر پسر گل و بلبلم فدات بشم من که اینقدر بزرگ شدی و حرفها و حرکات بزرگ بزرگ رو انجام میدی ...
بیا دنبالم تا خاطره ای دیگه برات تعریف کنم ...
از سه شنبه برات نگفتم که قرار بود تبلیغ ارم پپسی کولا روی ماه بیندازن ساعت یازده و نیم شب تو زود خوابت برد و من و بابا رفتیم پشت بام که هر چی وایسادیم سر کار بودیم و خبری نشد .ولی ماه را از نزدیک دیدیدم و عکس انداختیم اخر شب بود که عمو مرتضی زنگ زد گفت بریم فردا ظهر گیلان و تا جمعه برگردیم ما هم اماده شدیم تو که اینقدر ذوق کرده بودی که نگو ظهر بابا اومد و و همگی رفتیم از جاده رشت به سمت گیلان به شهری که سرزمین پدر مادر من بود و سالها بود داخل شهرش نرفته بودم و با رفتن به انجا کلی خاطره برام تازه شد .هوا تقریبا گرم بود اما شانس ما شرجی نبود خانه خاله عمو مرتضی هم وسط روستای زیبایی در شهر رودسر گیلان بود و کلی بکر و قدیمی شبها در پشه بند می خوابیدیم و مسافرتی کاملا جنگلی برامون شد و تجربه ای جدید و عالی اینم بگم که تو برای اولین بار با پای خودت اومدی توی دریا و با ما شنا کردی خیلی عالی بود دلم برای شنا کلی تنگ شده بود و جمعه یعنی امروز عصری هم از جاده چالوس برگشتیم خیلی به ما مخصوصا تو که با گریه اومدی خونه و می گفتی برگردیم شمال و نمی یومدی خونه حالا با عکسها بیشتر برات مفهوم پیدا می کنه ....
عظمت خداوند رو ببین .......................این عکس را بابا صاقد در پشت بام انداخت .
جاده سیاهکل
این هم پدر و پسر در جاده سیاهکل ...و زمینهای چای
چون خانه در روستای گیلان در جنگل بود از ترس پشه های زیاد در پشه بند می خوابیدیم ...
قربون ژستت برم من در جلوی در خونه وایسادی داری عکس می ندازی
حیاط خونه ..............
نفس من رو ببین اینطوری نشسته ...
عمو مرتضی ما را به جنگلی بکر و خنک در دل کوه برد که جاده اون مثل ترن هوایی بالا و پایین بلندی داشت .سر راه دو تا مرغ بزرگ و زنده خردیدن و اومدن در این جنگل شستن و جوجه کردن و با سیخهایی که از چوب همون درختها عمو مرتضی خودش درست کرد کباب جوجه خوردیم البته من وقتی اون مرغهای بیچاره را یادم می یومد نمی تونستم بخورم و به زور یکی خوردم اما تو کلی خوردی ....
یه رود خونه زیبا هم داشت تو هم کلی اب بازی کردی البته با مامان ...
فداتون بشم من خوش سفرهای من ...
همون سیخ ها و جوجه ها که بهت گفتم وای یادم می یاد اون قیافه مرغها رو از هر چی جوجه هست بدم می یاددددددددددددددددددددددددددد وای وای وای
رود خونه و دسهای گلی تووووووووووووووووووووووووووووو
بله اینم بابای قهرمان که برای اولین بار بود ماهی می گرفت و اینم اولین فتح ماهی بابا بود ...بابا و عمو هر روز صبح زود به ماهیگیری هم می رفتند و چند تا ماهی می گرفتن و خاله سحر هم شب برامون سرخ می کرد مثل چیپس سوخاری می خوردیم ...
... خیلی زیبا بود با زمینهای برنج و بوی شمال بکر ....پدر و پسر رو بیین ...
بفرمایین اینم سرزمین مادری من و خاطرات پدر بزرگم ...بکر و زیباااااااااا
دریای خرداد ماه و شنا و کلی شن بازی ...
دریااااااااااااااااااااااااااااااااا ...مامان ندا و بابا و خاله و عمو مرتضی و تو همگی با رفتیم شنا وای کلی جای همه خالی خوش گذشت .....
فدات بشم من ...
تو خسته و گرسنه هستی و منتظر غذا اینجا رامسر رستوران اکبر جوجه رامسر ...
رامسر و اکبر جوجه و عشق مامان ندا هم اکبر جوجه رامسر ...
جاده چالوس و تو هم منتظر بلال .اینقدر توی جاده پیخ خورده بودی که دیگه قور می زدی بابا پیچ می خورد کلی از دستت خندیدیم .اخه جادش مارپیچه دیگه مادرررررررررررررررررررررر
اینم بلال و پایان سفر این بار مااااااااااا خیلی خوب بود و یه تجربه ای جدید برامون شد و خیلی به ما خوش گذشت تا دوباره چه وقتی قسمت بشه و بریم نمی دونم اما باز هم خدا را شکر به ما این فرصت را داد تا سه نفری باز در یه سفر همراه هم باشیم خدایا شکرت .
بوس برای پسر گلم .
راستی خاله های مهربونم دوستای گلم پست شعر امیر علی خراب بود و من باید دوباره بزارم پاک کردم دیدم وای نظرات هم پاک شد ببخشید دوستان گلم اتفاقی پیش اومد .بوس برای همه شمااااااااااااااااااااااا بوس