این هفته و امیر علی مااااااااا
سلام بر همگی دوستان گلم ممنون از نظرات قشنگتون و همراهیتون با ماااااااااااااا
خیلی وقته دیگه نمی تونم هر روز وبلاگ را به روز کنم نمی دونم چرا کمی وقت کم می یارم و ماه رمضون برنامه ریزی ما را عوض کرده و کلا نمی دونم کی و چه وقتی اذان شد و بعد هم پذیرایی از همسر دیگه وقت برام نمی زاره ...
نی نی و بلاگ یه کار زیبا کرده اونم سی دی دفتر خاطرات این وبلاگ را تهیه کرده من خیلی خوشحال شدم همیشه ارزوشو داشتم و سفارش دادم تا برامون بیارن ....
خلاصه بریم برای ادامه مطالب ...
سلام بر پسر گلم فدات بشم مامان که هر روز داری بزرگتر از قبل میشی و مودب تر و داناتر اینقدر از بازده کلاسات راضیم که نگوووووووو خود کفا شدی و اجتماعی و سلام کردنت هم عالی شده خلاصه برای ترم اخر هم ثبت نامت کردم و متاسفانه از امروز تا چهارشنبه بعد عید فطر تعطیل شدیدددددد نمی دونم اخه چرا این همه تعطیلی خلاصه تو هم هرروز می گی من ساعت چند کلاس دارم برم و مشتاقانه می خوای بری اما فعلا که تعطیلی ...
هر روز صبح زود تو خوابی یعنی ساعت 8 صبح من بیدار میشم و زهیر جون می یاد پیش تو و من می رم پیاده روی تند و ورزش بعد می یام هنوز تو خوابی و بیدار می شی به برنامه روزانمون می رسیم .
روزهایی هم که تو کلاس داری وقتی تو می ری داخل کلاس منم می رم توی پارک بقلی و می دوم و ورزش می کنم بعد می یام دنبالت اما هوا خیلی گرمه و کلی عرق می کنم ...
بقیه خاطرات را از روی عکسها برات تعریف می کنم .........
توی کارهای خانه به من کلی کمک می کنی فدات بشم مادررررررررررررر
فدات بشم مادر در همه کارها به من کمک می کنی عزیزم...
یادتون می یاد پارسال شب عید بود که برای جشن 40 کودک برتر رفتیم رستوران کودکان شاد سیب سبز که این عکس را یادگاری گرفتند و چند روز پیش بابا رفت و گرفت ....
15 مرداد بود که تولد بابایی یعنی بابای من بود که خودم یه برنامه ریزی کردم و شب بعد از افطار بابا رفت این کیک را خرید و با پوریا هماهنگ کردیم و توی راه پله مامان زری اینا شمعها را روشن کردیم و در رو زدیم بابا تا در رو باز کرد برف شادی زدیم توی صورتش و این کیک رو بردیم پیشش خیلی ذوق کرد اصلا فکر می کرد هیچ کس یادش نیست اما مگه میشه من یادم بره خلاصه شمعها را فوت کرد و کیک رو خوردیم و خیلی به بابایی و ما خوش گذشت ....هیجانی بودااا براش تولد 60 سالگی مبارک بابا جونم ...
و اینم بگم جمعه قبل داشتم توی خونه ورزش م یکردم که پام ضرب دید و درد وحشتناک رفتیم بیمارستان میلاد و عکس و امپولی خوردم و تا دو روز درد شدید داشتم بعد معجزه شد و خوب شدم و این تولد را هم با پای داغون گرفتم برای بابایی البته با کمک بسیار همسر گلم با زبون روزه طفلی یه روز مرخصی گرفت و کلی کارهای خونه و خرید و بیرون را برام انجام داد ادم خواهر نداشته باشه این میشه تنها اما یه همسر گل جاشو برام پر کردددددددددددد ممنون از همه زحماتت همسر گلم ..........
خاله گیتا ما را دوشنبه خانشون دعوت کرد منم با اون پا که بهتر هم شده بود صبح زود رفتیم خانه خاله گیتا توی ازانس تو گفتی مامان چرا کمر بند نبستی ببین من چه خوب بستم ؟؟؟؟؟/
خانه جدید خاله گیتا خیلی قشنگ و عالی و با سلیقه چیده شده بود همه چی تمیز و زیبا و خانه ای شاد و قشنگ چیده بود خاله گیتا خسته نباشی خانم نمونه
پذیرایی خوشمزه و قشنگ خاله جون عالی و بی نظیر بوددددددد دستت درد نکنه خانم با سلیقه
خیلی اتاق دنی رو دوست داشتی و بیرون نمی یومدی اخه چون خودت اتاق نداری عاشق اتاق بچه هستی .....
دانیال جونم ماشاله مردی شده هااااااااااااا
این شرک را خیلی دوست داشتی و خاله جون زحمت کشید و به تو داد تا باهاش بازی کنی ...
چون عاشق ورزش هستی واقعاااااااااا هر کاری قهرمانها توی این المپیک انجام می دادن تو هم تقلید می کردی اینجا این پتو رو اینطور انداختی مثل پرچم ایران رو ی دوش قهرمانان .........
اینم مثلا وزنه برداری شمااا پهلوون پنبه من ...
برای کشتی یه اشکی می ریختی می گفتی می خوام نگاه کنم چرا کشتی نمی ده الان ...
و برای کشتی چه می کردی با صادق کشتی می گرفتی نگو و نپرس خیلی خنده دار بوددددددددد ...
این مدتی که من مریض بودم و پام هم درد می کرد بابا طفلی خسته با زبون روزه جور منم میکشید و به کارهای تو می رسیدددد .اینجا برات کلی خرید کرده و اومده دنبالت تو هم توی کلاسی هنوز تعطیل نشدی ...واقعا دوره زمونه بدی شده ادما خیلی تنها شدن بیشتر شده زن و شوهر و بچه هر سه با هم باید باشن و دیگه از اون روهای کمک های قدیم که همه خانواده ها دور هم و با هم بودن و همسایه ای خوب بود و خاله ها و دایی ها و عمه هاااا دیگه هر کی پی کار خودشه و زندگی خودش حتی دیگه فامیل نزدیک هم حال تو رو نمی دونه و وقتی برای جویای حال نداره ... دیگه خودتی و خدای خودت و خانواده خودت و باید با تقسیم وظایف و کمک زن و شوهر و بچه به هم زندگی کرددددد .
زنها با مدیریت و برنامه ریزی برای بچه و خانه و اماده کردن خانه ای گرم و شاددددد همسر هم در شغل بیرون از خونه و کمک به خانم خانه در منزل و تقسیم وظایف برای بچه می تونن جای خالی هر کسی رو پر کنن و زندگی شادی برای هم درست کنن .این حقیقت زندگی مدرن امروزیه .....
پارک بردن این زمان که حالم زیاد خوب نبود به عهده صادق بودددددددددد که خیلی ازت ممنونم همسز گلم با زبون روزه و اون همه خستگی کار بیرون این وظیفه منو انجام دادی ..........
اینا هم هدیه بابا صادق به پسر گلم ......
یادم رفته بود عکسهای سوغاتی های قشنگت که عمه لیلا و عمه سهیلا و مامان ننی اووردن را برات بزارم که این دو اسب و یه کیف اسپایدرمن و یه اسب دیگه را عمه های گلت و مامان ننی از مهباد برات اووردن دستشون درد نکنه ...
خلاصه اینم از این هفته تو که سه بار هم افطاری دعوت شدیم مادر بزرگ من و مامان من و همچنین خاله جمیله من که دیشب رفتیم ...دست همگی درد نکنه و قبول باشه الهی ...
هر روز در خانه مان هم پذیرای یه مهمان ویژه هستیم به نام بابا صادق هر روز یه هوس جدید و کلی تدارکات که با روی باز و بهترین شکل از بابا استقبال می کنیم و بابا هم برامون دعا می کنه خدمت به روزدار اونم همسر خیلی کیف می ده ...
تو فعلا تعطیل شدی و باید برنامه ریزی دیگه ای داشته باشم که اوقاتت به بهترین شکل پر بشه و به بطالت نگذره ...روزی یه ساعت سی دی داری و بقیه خودت پازل چهار بعدی و بسکتبال و پارک و تاتر و گردش و خونه اسباب بازی و کتاب خونی و بازیهای روی ورق برای هوش و .... را انجام می دی که سرتم گرم بازهای خوب و کلی بچگی های هدفمند انجام می دی .صبحا دیگه تا 10 بیدار میشی و. شبها دیگه 10 خوابی ...اینم برنامه تو بطور خلاصه ...
موفق باشیددددددددددد
التماس دعاااااااااااااا
این شبها ما را هم دعا کنیددددددددددد