خانه خاله گیتا
دیروز از صبح برای نهار و شام به خانه خاله گیتا رفتیم صبح ساعت ١١ به زور بیدارت کردم و رفتیم تو و دانیال هر دو کنار هم با مهربونی بازی می کردین و به هم کار نداشتید .شب هم عمو دامون و بابا امدند و تا ١٢ انجا بودیم .البته از صبح در خانه خاله سرفه می کردی شب بردیمت دکتر .به اقا دکتر می گفتی عمو دامون کجاست ؟ بریم پیشه خاله گیتا .
دکتر معاینه ات کرد و گفت که سرما گرما شدی و چیزی نیست شربت سرما خوردگی داد و گفت کمی چرک داره گلوت .مادرت بمیره .زود خوب شو مادر جون .
داروهاتو به موقع میدم .فیرینی و هندوانه واسه اینکه تب نکنی و سوپ مرغ به دلیل اینکه اب زیاد از بدن دفع می کنه را به زور بلا بهت می دم تا زودتر خوب بشی مادر با بخور اب سرد .زود خوب شو .دعا کنید زود خوب بشه پسرم .دارم میمیرم .اینطوری می بینمش .
خدا جونم .خواهش می کنم .
دوستی بدون جنگ در کنار هم .
هر دو با مهربونی در کنار هم بودین و بازی می کردین در عالم خودتون بودین و به هم کاری نداشتید .