سالگرد ازدواج من و بابا و شب یلدا (85/9/30 )
سلام پسر گلم امیدوارم شاد و سرزنده و سلامت باشی .
امروز می خوام یکی از شبهای قشنگ زندگیمو واست تعریف کنم سال 1385 تقریبا 6 سال پیش بود که در یکی از پر خاطره ترین روزهای پاییز یعنی شب یلدا من و بابا صاقد جشن عروسیمون را گرفتیم و زندگی مشترکمون را اغاز کردیم که البته مصادف بود با سالروز ازدواج حضرت علی (ع) وخانم فاطمه زهرا (س) .ان روز هوا پر از مه غلیظ و سرد بود شب یلدا همه فامیل و دوست و اشنایان مهمان ما بودند تا یک شب خاطره انگیز هم برای ما شد هم برای مهمانها و شب خیلی خوبی بود .ریز داستان را هم در دفتر خاطرات بابا صاقد برات نوشتم بعدا برو بخون .
بله پسرم شب یلدا و شب عروسیمون هر دو در یک شب بهترین خاطره برای ما شد و حالا تو با امدنت زندگی ما را هم شیرین تر کردی و امسال این دو مناسبت و خاطره انگیز را در کنار تو جشن می گیریم .
همسر مهربانم صادق جان به خاطر تمام بدیها و نا مهربونی هایی که تا به امروز کردم ازت حلالیت می خوام .دیگه بزار به حساب شیطنتهای زنونه ......
همسر مهربونم ایشاله صد سال به خوبی و خوشی در کنار تو زندگی کنم .دوست دارم ...........
این هم سفره عقدمون در شب یلدا ست .انار هاشم عکاسمون زود برداشت و خورد .
سفره عقدمون جای دو کبوتر داشت که عمو مهدی واسمون اوورد و وقتی داشتیم عکس می نداختیم دیدیم این نر و ماده دارن دعوا شدید می کنند و ما هم کلی خندیدیم .
اینم کیک ما بود و من هم عاشق رنگ نارنجی و سفید بودم از دسته گلم تا ماشین تا خونمون همه را سفید نارنجی درست کرده بودم .
این هم همسرم بابا صاقد ( صادق جان این روز را به تو تبریک می گویم )
بابا صادق با کبوترها ی عصبانی وای وای وای
خلاصه پسرم این شب هم شب یلدا هم جشن عرو سیمون شد و یک روز پر از خاطرات قشنگ ...
ایشاله دامادی خودت رو ببینم عزیزم .بوس