عروسک شویی و اتاق تکانی با امیر علی
سلام بر پسر گلم .خوبی مامانی ؟ ایشاله که شاد و سلامت باشی .دیروز چهارشنبه تصمیم جدی گرفتم که اتاق خواب یا همون مثلا اتاق شما را کلا تمیز کنم و بشورم ظهر مامان زری هم امد تا کمک کند البته مگه تو می زاشتی و فقط می گفتی با من بازی کن از یک طرف من جمع می کردم و تو هم نامردی نمی کردی و هی می ریختی الان داری می خندی ای پسر سرتق نمی دونی منو چکار کردی گریم درومده بود می خواستم داد بزنم بفرستمت بری توی حیاط و با اقا رضا بازی کنی تا ما به کارهامون برسیم که نشد و تو نرفتی و همونطور من و اذیت کردی اخه منم جدی کار می کردم و می خواستم همه کارها تا عصری تموم بشه .خلاصه به هر زحمتی بود کل اتاق را خای کردیم و فرشهاشم دادم بیرون بشورن همون موقع هم امدند و بردند .و تو می گفتی فرشامونو بده اقا و ناراحت شده بودی و برات توضیح دادم چرا .خلاصه کل اتاق را شستیم و تمیز کردیم و چیدیم و تمام عروسکهاتو انداختم لباس شویی و با پتو ها تو ملافه هاتو و خلاصه از اتاق تکونی هم اتاق تکونی تر شد .انگار همه چی از اول مرتب شده بود .غذات و میوتم در همین حین دادم اما خودم نتونستم تا شب چیزی بخورم فقط اب خوردم .6 بود حاظر شدیم و عمو مرتضی اومد دنبالمون و رفتیم تولد اقای تاجیک خونه خاله من .دور هم بودیم و کلی خوش گذشت بابا هم امد و کلی همه با تو بازی کردند .تو می گفتی و گیر داده بودی من با بابا می یام تو برو .ای وای بیا بچه بریم بابا هم از سر کار زود می یاد به زور راضی شدی و رفتیم .خلاصه امروز عروسکها را شونه کردم و چیدم تو هم داری زبان نگاه می کنی و من به کارهام رسیدم تا بریم خونه مامان زری .از تراشه ها برات بگم که به میل خودت گذاشتم و تو هم مرحله یک را اووردی و برام خوندی و کم کم با ترفند بازیهای خودم چند تا کلمه از درس 9 رو بهت یاد دادم .تو هم به خوبی همکاری کردی البته چون امروز فکر کنم سر حالی .ایشاله موفق و شاد باشی .همین طور که تو داری ادامه می دی نیاز جون مرحله دوم رو شروع کرده و ملیناجون هم داره مرحله یک را تموم می کنه که امیدوارم همگی موفق باشین .
برای دیدن عکسها برو به ادامه مطالب ........................
عروسک شویی البته توی این عکس دوره اول لباسشویی بود .الان خستگیم در رفته .وقتی همه چی رو تمیز میبینم و مرتب لذت می برم و ارامش می گیرم .
مثلا داری کمک می کنی .وای وای
کیک تولد اقای تاجیک .ایشاله صد سال زنده باشین .
داری با عمو مرتضی خمیر بازی می کنی .
این هم داستان این دو روز .برم که باید ناهارت رو اماده کنم و بخوری .عزیزم بوس