امير علي مردانيامير علي مرداني، تا این لحظه: 15 سال و 4 روز سن داره

باهوشم

روز یکشنبه و دوشنبه تعطیلی ...

1390/11/3 9:40
2,935 بازدید
اشتراک گذاری

سلام تاج سرم پسرم چطوری امیدوارم که مثل همیشه شاد و سر بلند باشی .الان که برات دارم از خاطراتت می نویسم تو خوابیدی و تقریبا ساعت 7.30 صبح روز دوشنبه هست .از ساعتی که بابا رفته پاشدم تا کارهامو انجام بدم تا تو بیدار می شی فقط با تو باشم و بریم واسه یه روز خوب خدا .

جونم برات بگه .از شنبه برفی که برات گفتم دیروز هم یکشنبه که صبح زود بابا بیدارمون کرد و بعد از صبحانه حاضر شدیم و رفتیم اندیشه خانه حاجی بابا ..............

 

 

برو ادامه مطالب تا برات بگم ....................

در خانه حاجی بابا دوستای تو یعنی غزل و سارینا بودند تا تو رو دیدند هر دو اومدند پیشت و بهت کلی رسیدند کلی بوست کردند نازت کردند توی دهنت غذا و خوراکی می گذاشتند و حسابی هواتو داشتند تو هم با بابا صادق کلی توی حیاط بازی کردی و دویدی و عرق بابا رو درآوردی راستی برات نگفتم 5 روز بود به خاطر خوردن بلال هر روز و زیاد شکمت سفت شده بود و اصلا کار نمی کرد همه راهها را هم رفته بودیم اما بی فایده بود تا دیشب خیر سر عمر رفتی و به قول خودت راحت شدی .و خیال ما را هم راحت کردی .خلاصه بعد از خانه حاجی بابا رفتیم خانه و کارهامونو انجام دادیم که تو خواب بودی بیدار شدی 9 شده بود رفتیم گردش تیراژه که وای از شلوغی قیامت بود و گردش کردیم و شام خوردیم و اومدیم خونه .حالا روی عکسها بیشتر برات می گم .بوس از پسر گلم .

فیلمبرداری

چهارشنبه سر صحنه فیلم برداری سکانس مهد کودک نورا جون .هوا سرد بود و چند بار از سرویس مهد پیاده و سوار شدین تا فیلم تکمیل شد و گفتند خوبه و تموم شد رفتیم داخل ساختمان که عمه لیلا جون عکس گرفت من نتونستم ما زود خداحافظی کردیم و آمدیم خونه .اخه قرار بود 6 سحر اینا خونمون باشن .در عکس :خانم لعیا زنگنه و نورا جون و هلیا جون و روژین جون و خودت .

پاستل

در خانه مامان زری داری نقاشی با پاستل جدیدت می کشی .راستی حدیث جون مشاور هستند و زحمت کشیدند از روی نقاشیهات شخصیت و هوشت را گفتند .( گفتند : اولین چیزی که توی نقاشی جلب توجه می کنه اعتماد به نفس و ایمنی و شگفتی هست محل ترسیم نقاشی هم نشون دهنده ارمان گرایی فاصله پاهای ادمک بازم به اعتماد به نفس تاکید می کنه و همچنین واقع نگری دیده می شه و ساق های بلند نشون دهنده فعالیت زیادت هست .و در مورد هوشت هم گفتن از روی نقاشی معلومه که تیز هوش هستی چون بچه ها در این سن اینطوری نقاشی نمی کشن گوش و دماغ رو کامل نمی کنند و ... .
) خلاصه زیاد  یادم نیست برم بخونم دوباره می یام برات همینجا می نویسم .البته مربی موسسه خلاقیت هم از روی خط خطی اینها را گفته بودند و اینکه خیلی بادقتی و بیشتر از سنت درک داری .بد و خوب رو خوب تشخیص می دی حافظه تصویری بالایی هم داری .بگذریم من ارت تعریف نکردم اینها واقعیت بودن که انها به من گفتن .ایشاله تا اخرشم اینطور باشی چون معمولا بچه ها تا 7 سال سریع پیش می رن و بعد اون ول می شن البته اگه هدف و نظم و راه اشتباه باشه .ما سعی می کنیم بازیها هدفدار اما در غالب شادی و بازی های کودکانه باشه و هر چیزی سر جای خودش و هرچی خودت علاقه و استعداد داشته باشی .در مورد تراشه ها هم مدتی توقف کرده بودیم و من کتاب که می خوندم کتاب تو رو هم میی خوندم و خودت جلو میو مدی و کلماتی که از دهن من خارج می شد می پرسیدی کجاست بهم نشون بده و بعد نمی دونم چطور شد خودت گفتی بعد از چند روز بیا کتاب بخونیم و درس 9 و 10 را برام خوندی چون کلماتی مثل دکتر و شیر داشت علاقه نشون دادی و خالا بازم موفق شدیم .و دوتا درس مونده تا تموم بشه تا پیش دبستانی نرفتی جروف الفبا را باهات کار نمی کنم و به نوشتن هم اصلا کار ندارم تا وارد دنیای شیرین کودکی ات نشم .همین بازی های تمرکز و حافظه و هدفدار بودن کافیه سعی م یکنیم با هم تجربه های زندگی را کشف کنیم و استعداد ها و علایقت را بیشتر بشناسیم .دعا کن بتونیم و راه را اشتباه نریم .البته من دایم در حال جستجو و تحقیقم تا خدای نکرده کم و کاستی برات نباشه تا افسوس روزهای از دست رفته را بکنم .خودم همیشه به مامانم می گم چرا اون روزها به من سخت نگرفتی و به حرفم گوش دادی تو که دیدی چقدر به درس علاقه داشتم و چه رتبه ها و معدلهایی توی کنکور داشتم .چرا وقتی از اولین رشته دانشگاهیم داشتم انصراف می دادم مشاور به تو گفت خانم نگذار و بهش گوش نکن حیفه چرا به من گوش کردی اخه من که بچه بودم وعقلم هم ناقص وای چقدر حرص می خورم چرا هدفم رو گم کرده بودم چرا مادر و پدرم منو هدفدار نکرده بودن و خالا درست هست که خودم اول مقصر بودم اما آنها را مقصر می دونم .و افسوس و صد افسوس که گذشت .و خدا کنه روزی نرسه که بهمون بگی چرا مامان چرا بابا برای همین با وسواس بیشتر و دقت و تحقیق و استفاده از تجربه ادمهای موفق و صحبتهای ادمهای غیر موفق و اول با حمایت و یاری خدا و بعد هم شوشو و بعد هم تجربه ها ادامه می دم .ارزوم راه درست رفتن و اشتباه نکردن هست .دعا کن موفق بشم و دیر نشه .

سارینا و امیر علی

برف بازی در حیاط حاجی بابا با سارینا و غزل و بابا صاقد دستاتون یخ زده بود و سر شده بود و قیافتون بامزه بود اون لحظه .

لباس بارسلونا

عاشق لباس ورزشی مخصوصا بارسلونا هستی و از تنت در نمی یاری و این لباس چون مثل لباس خودت بود نظرت رو جلب کرد و منم تندی عکس انداختم .

شام

برای شام منتظر بودیم و البته تو رو سیر کرده بودم و فقط سالاد خوردی و بلال را هم برات نگرفتیم هر چی گفتی گوش نکردیم .این زرافه قشنگ هم مامان ننی جون برات خرید .دستشون درد نکنه .شرمنده شدیم .

بازی

بعد از شام خودت دویدی و اومدی خونه بازی و کلی ذوق می کردی .خیلی شیرین زبون شده بودی کلی ما را هم شاد کردی .

موسیقی

عاشق این وسیله موسیقی شده بودی و بیرون نمیومدی اقا که اهنگ می زد با این .به من گفت خیلی علاقه داره 4 سالش شد اگه دیدی بازم علاقه داره حتما بزار موسیقی یاد بگیره .مشاوره و ها و استعداد یابی ها هم که رفته بودیم گفتند یک استعداد  نهفته هنری داری که باید پیدا بشه و روش کار بشه تا بهترین بشی .حالا زوده فعلا همین بازی های خلاقیت و تمرکز حواس و تقویت حافظه و ... را تا سال دیگه دشته باشیت تا خدا چی می خواد .اما تنها ارزوی من موفقیت تو هست .حالا در هر رشته ای فرقی نداره چی باشه .امیدوارم امروز که اینها را می خونی موفق و شاد و سلامت باشی .

نی نی من

دلم برای بچگیات خیلی تنگ شده خیلی زود بزرگ شدی الان باید مثل هم سن وسالهات بچگونه حرف بزنی و پستونک و شیشه شیر داشته باشی و به قول خودمون خنگولانه بازی و شادی کنی اما اینطور نیستی و متفکرانه و بادقت کارهات و بازیهاتو می کنی تازه به ما هم یاد می دی باهات چه بازی کنیم و چطور حرف بزنیم مثلا سارینا و غزل و می دیم اونا در چه عالمی بودند و تو در چه عالم بودی .ما اینطور نخواستیم تو خودت زود تغییر قیافه دادی و بزرگ شدی و مرد .از خدا م یخوام یه مرد واقی و به قول خودمون جوانمرد و پاک و صادق و مهربون بشی تا خستگیامون در بره و به داشتنت افتخار کنیم .

من و بابا شبانه روز در خدمتتیم و عاشقانه دوست داریم و تنها هدفمون ارامش و سر بلندی تو هست و این باعث شده تا بهتر رفتار کنیم و درکمون هم بالا بره تو باعث شدی تا ما زندگی رو یه جور دیگه ببینیم و بیشترین اخلاقها و عادتهای بدمون رو کنار بزاریم که احساس می کنم اینطوری زندگی هدفمند تر و شادتر شده .و تو هم احساس رضایت بیشتری می کنی .هدف مشخص داشتن واقعا زندگی را شادتر و عمیق تر میکنه که همراه با برنامه ریزی و نظم عالی تر هم میشه من و بابا به این نتیجه رسیدیم که تو با اومدنت همه اینها را با خودت اوردی و عوض ما تو به ما یاد دادی چطور زندگی کنیم .ابته یادت نره من مادر اردیبهشتی هستم و بسیار سخت گیر .و فکر کنم با هم می تونیم کنار بیایم چون هر دو هم ماه هستیم .

موفق باشی بوس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان ماهان
3 بهمن 90 8:31
بابا پسرمون حسابی معروف شده خوشحالم که بهت خوش گذشته عکس بچگی هات خیلی نازه عزیزم منم بیشتر اوقات دلم برای بچگیهای ماهانی تنگ میشه واقعا دوران زیباییه


واقعا بچگی بچه ها یه دوران دیگه ای هست و یه لذت دیگه ای داره .
مامان نیایش
3 بهمن 90 8:53
سلام خانمی ایشالا همیشه خوش باشید گل پسر ناز و باهوش رو هم از طرف من ببوس ما شا الله به این گل پسری آره هر چی بچه ها بزرگ تر میشن آدم دلش برای اون روزهاشون تنگ میشه وولی هر دوره ای شیرینی خاص خودش رو داره ایشالا که همیشه سالم باشه گل پسرت
مامان سارا
3 بهمن 90 9:12
به به هنرپیشه کوچولوی عاشق بارسلونا و دارای استعداد هنری


ممنون عزیزم
مامان ملینا
3 بهمن 90 10:11
ممنون که بهمون سر زدین .ما زنجان هستیم.خوشحال می شم تشریف بیارین و از نزدیک همدیگرو ببینیم.امیر علی جونم رو ببوسسسسس
مامان امیرعلی
3 بهمن 90 10:58
بابا معروف .آفرین به پسر باهوش خودمون
مامان نیاز
3 بهمن 90 12:05
سلام عزیزم
همیشه موفق باشی
آفرین به گل پسر که همیشه مامانت رو شاد میکنی
وقتی نوشتهای آخرت رو خوندم دلم ریخت نمیدونم چرا ولی احساس غربت بهم دست داد ترسیدم نکنه ما هم داریم زیاده روی میکنیم زیاد از عروسکهامون توقع داریم ولی بعدش خودم جواب خودم رو دادم من اصلا پشیمون نیستم که دارم یه بچه خارق العاده تربیت میکنم نه اینکه من اینکار رو بکنم اینکه خدا این فرشته عجیب رو به من داده و من دارم بزرگش میکنم و امیدوارم هیچوقت نرسه که بگم کاش اینکارو کرده بودم کاش اونکار و کرده بودم کاش ......
ندا ما خیلی خوشبختیم هم بخاطر بچه هامون هم بخاطر زندگیمون و هم بخاطر اینکه همدیگه رو پیدا کردیم حرفامون حرف دل اون یکیه این خواست خدا بوده که یه جفت مامان بابای معرکه از طریق دوتا فرشته .... غیر قابل توصیف همدیگه رو ببینیم و با هم دوست تر بشیم وایییییییی هندونه ها رو ببین بپر وانت بگیر نمیشه اینجوری بردشون

عزیزم دوستون داریم
صونا
3 بهمن 90 16:38
سلام خانمی...
آرزومند آرزوهای زيبايت...
انشاالله به اهداف زيبايتان برسيد...


ممنونم
مامان هلیا
3 بهمن 90 17:27
عمه بهت افتخار میکنه که اینقد باهوش و زرنگیخیلی خیلی دوست دارم عشق منی.انشاالله در اینده موفق و سلامت و در کارهات پیروز و سر بلند باشی و باعث سر بلندی بابا و مامان و ما باشی.جیگر من

ممنون عمه جون ایشاله هلیا جونم موفق و سر بلند بشه

مامان متین
4 بهمن 90 11:11
بابا معروف امضا می دی خانمی چرا اندیشه امودی خبر ندادی با هم بیشتر آشنا بشیم. هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی یاد بچگیها بخیر عالمی داره
معصومه مامان سهند
4 بهمن 90 13:41
سلام عزیز دلم، ممنونم از حضور گرمت
راستی گلم طرز تهیه ژله خرده شیشه رو توی پست جداگانه گذاشتم خوشحال میشم مورد استفاده تون قرار بگیره

ممنون عزیزم
مامان متین
4 بهمن 90 15:06
ببخشید نتونستم زودتر بیام .یه کم وقتم محدود شده بود.هر وقت اومدی خبرم کن.


حتما خانمی .ممنون
مامان حنا
5 بهمن 90 1:17
سلام گلم
ایشالله همیشه به خوشی و شادی باشید
عکسایی هم که از امیر علی جون انداختید خیلی خوشکلن راستی بلال این بلا رو میاره کنارش بهش کمپوت انجیر یا شربت با خاکشیر درس میکردی بهش میدادی خیلی تاثیر خوبی داشت خدا رو شکر که مشکلش حل شده
امیر علی جونو ببوسید


خیلی ممنون
مادر کوثر و علی
5 بهمن 90 11:25
مشکي ازتن به در آريد ربيع آمده است*/ خم ابرو بگشايد ربيع آمده است */ مژده اي ختم رسل داد که آيد به بهشت*/ هرکه برمن خبر آرد ربيع آمده است
مامان آريا
5 بهمن 90 11:42
عزيزم اميدوارم هميشه وقتتونو به خوشي و شادي بگذروني خاله قربونه پسر شيطون و باهوشم برم ماماني دستت درد نكنه دوره راي گيري براي آريا تموم شده و عكس آريا رو از پست ثاببت بردار عزيزم خيلي به ما لطف داري
مامان آريا
5 بهمن 90 11:42
قربونت برم من عزيزم كه اين قدر به آريا لطف داري همين كه لفظشو اومدي برام يه دنيا ارزش داره باور كن اوني كه بايد اينو بگه و نزديكمون هم هست اين كارو نمي كنه
در مورد نقاشياش آخه زياد نقاشي نمي كشه بيشتر كله آدم مي كشه ولي اين سري كه برم پيش مشاورش در موردش صحبت مي كنم
نمي دونم به خدا توي مهد كه مي گن مشكلي نداره ولي تازگي ها شبا بايد يك ساعت با آريا كلنجار برم كه مهد خوبه و تو هم فردا بايد بري مهد وكلي وعده وعيد كه فلان چيزو برات مي خرم وگرنه كار به گريه مي كشه دنباله مهد خوب هم مي گردم كه هنوز پيدا نكردم مهدايي كه خوبن ساعتشون به من نمي خوره ديگه خودم حسابي كم آوردم من كه تو خونه كلي قربو صدقش مي رم و همش دارم نازو نوازش مي كنم
دوستون داريم

ایشاله درست می شه .مواظبش باش .مهد خوب که اصلا نیست .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد