شروعی دوباره در سال 1391
به نام یکتای عالم و با یاد و ونام خداوند بزرگ و با احترام به حکمتهای شیرینش یه دفتر خاطرات دیگه را در سال جدید اغاز می کنیم .
بعد از خاطرات تعطیلات عید نوروز 1391 .................
بهتره بیای دنبالم تا برات تعریف کنم .
ادامه مطالب بروووووووووووووووووووووووو........................
سلام بر پسر گلم و همه خاله های مهربونی که همیشه لطفشون شامل حال ما بوده و هست .بعد از سیزده به در و 14 فروردین که بابا خانه بود و به کارهای عقب افتاده مان رسیدیم .در 15 فروردین دوباره اغاز کردیم سال جدید را با کارهای جدید .
از چهارشنبه برات بگم که قرار شد بعد از یاد گرفتن و درست کردن پازل اسب با عیدیهایی که جمع کرده بودی به در خواست خودت یه اناتومی فیل ماموت را برات بخریم که گرفتیم و دو روز بعد خودت تونستی کاملا درست و جمعش بکنی و از پسش بر اومدی البته اینو بگم که دم این ماموت را وقتی خواستی با فشار جا بزنی شکوندی .
بله اینم از عیدی شما ...
ماشاله پسرم .ایشاله همیشه موفق باشی .این لحظه ای هست که موفق شدی تمامش را درست کنی .
چهارشنبه رفتیم دنبال کلاس جدید در سطح خودت که در یکی از کلاسها شن بازی را دیدی و ول نمی کردی و نمی یومدی بریم .دوباره در کلاس خلاقیت بازی ثبت نام کردم که دو روز در هفته هست .و فعلا کافیه .
بعدش با هم رفتیم پارک تا بازی کنی و با هم بستنی خوردیم و منم کلی ورزش کردم و تو هم با من میدودی
بعد هم اومدیم عصری در حیاط و دوچرخه ات را شستیم که خاله منیژه اینا زنگ زدند و گفتند شام می یان خانه ما وای منم دویدم بالا و کلی شام درست کردم تا بیان .اخه دوست ندارم مهمانهام را به کار بکشم تند تند خودم شام را اماده کردم تا واقعا بیان مهمانی .... بله مرغ درسته و کتلت و سیب زمینی و سالاد و برنج خلال دار درست کردم که شب خیلی خوبی بود گرچه کلی خسته شده بودم اما خوش گذشت .
5 شنبه هم ساعت 4 بابا اومد و ما حاضر بودیم سه تایی رفتیم بابا توپخونه کار داشت تو هم خواب بودی بعد رفتیم هایپر استار و گردش و شام خوردیم تو هم بلال خوردی البته 2 تا بعد رفتیم خانه شیرین خانوم و اونجا هم کلی اتیش سوزوندی و بازی کردی .
بلال اونم دو تا ................
بازی خانه شیرین خانوم با عمو مهرداد ..........
جمعه صبح زود با صاقد رفتید پارک و ورزش کردید و بعد هم نون تازه خریدید و اومدیم با هم صبحانه خوردیم .
عوض سرسره بازی و بازیهای بچه گانه می ری سراغ بازیهای بزرگانه و .... چی بگم از دست تو
و شب هم دایی بابا صاقد عید دیدنی اومدند خانه ما و تو هم کلی سارینا جون را اذیت کردی و همش بوسش می کردی اونم دوست نداشت ..............
سارینا 4 ماه از تو کوچکتره و تو در مقابلش جوجه هستی قربونت بشم من .
شنبه یک ساعت قبل کلاس با هم رفتیم پارک ورزش و کلی با هم بازی کردیم
قهرمان من ماشاله چطوری اویزون شدی اما دماغت خورد به میله و درد گرفت .
اینم کلاس خلاقیت بازی که باید با دمپایی برید توی کلاس .خیلی خوب با مربی هماهنگ شدی و تند تند جواب می دادی و فعالیت خوبی داشتی با اینکه بچه ها ی دیگه از ترم یک بودند و این ترم 3 هست اما تو خودت را خوب به اونا رسوندی و حتی بهتر از بعضی بچه ها فعالیت داشتی .البته تست گرفتن و تو را ترم 3 گذاشتن اما از همه سنت پایین تر هم هست و کوچکترین بچه کلاسی .
من از لای در ازت عکس گرفتم و رفتم کتاب خانه تا کتاب بخونم .منم ساعتی که تو کلاسی من عصو کتابخانه شدم و کتاب م یخونم تا حوصلم سر نره دیگه .
شب هم رفتیم خانه مامان زری شام اونجا بودیم و بابا برات جایزه درست کردن ماموت را خانواده فیل خرید البته بابا به سختی این پازل را درست کرد فکر کنیم برات خیلی سخت بشه تا ببینیم چه م یکنی .
به من می گی این فیل بزرگه بابا صاقده و اون یکی هم امیر علی هستش تو هم رفتی شام درست کنی .
به به چقدر جایزه .دایی نوید را بردی بازارچه و کلی برات خرید کرد و پازها را هم بابا صاقد جایزه برات خرید .
کلی هم مثل بابا صاقدت ویار داری و می گی هندونه و بلال و قرمه سبزی و شربت ابلیمو و ... می خوام دریغ از نان و برنج و ماکارانی کاملا در رژیمی .................
ببین چطور از خستگی خوابت می بره در حال بازی و وایساده ................
از خستگی در حین بازی می خوابی و از شدت بازی همیادت می ره غذا بخوری و کلا 12 ساعت بیشتر بیداری و اصلا ظهر ها هم نمی خوابی و نمی شنی و دایم در حال بازی و ورجه وورجه و کلی پله بالا و پایین می کنی و پیاده روی داری و حتی یه ساعت پای تلویزیون نمی شینی اصلا سی دی نگاه نمی کنی و فقط راه می ری و پازل درست کردن هم کلی از مغزت م گیره ها اما نمی دونم چرا نمی خوابی و انرزی فوران داری ؟؟؟///
این عکس مال 14 فروردین از خستگی شب بقل بابا خوابت برد .....
بله پسرم کلی فعالیت داری و خستگی حالیت نیست ایشاله که همیشه سالم و فعال باشی برات ارزوی موفقیت را دارم .بوس