امیر علی در استادیوم بسکتبال بازی فینال مهرام و پتروشیمی
سلام بر خاله های گل و مهربون و پسر عزیزم بهتره بیای به ادامه مطالب تا برات تعریف کنم از این چند روزی که گذشت ......................
بیااااااااااااااااااااااااااا.......................................
قبل از هر چیز یه خبر بدم که تبلیغ تراشه های الماس با صدا و تصویر تو از شبکه ای فیلم در حال پخش هست و در پیامهای بازرگانی پخش می شه و تو می خونی خدایا شکر به خاطر همه چیز .......
خودت چند بار دیدی و هر بار می گی بزار بازم ببینم و کلی با خودت می خندی فدات بشم من .
از روز تولد که تموم شد جمعه تقریبا جمع و جور کردیم و عصری بابا برام یه سورپرایز داشت یک سالی بود که دلم هوس کباب ترکی نشاط ستارخان را کرده بود ما در دوران عقد و قبل تو و در دوران مجردی خودم زیاد اونجا غذا می خوردیم اما دو سالی بود که اونجا نرفته بودیم بابا گفت بریم بگردیم و ساعت 9 اونجا رسیدیم وای چه صفی اصلا باور نکردنی بود قیامتی بود تا 12 معطل شدیم و بیچاره بابا در این صفها و من و تو هم در خیابان در کنار جمعیت تو هم ذوق بازی داشتی و با بچه ها بازی می کردی بعد از انتظار بسیار طولانی بالاخرهنوبت ما رسید و نوش جان کردیم تو هم سیب زمینی و دوغ خوردی اما خوش گذشت ...
بله اینم بگم که لپت رو پشه خورده ........
تو عاشق بنزین و رانندگی هستی به بابا می گی منو ببر بنزین بزنم ؟ و می گی برو عقب من رانندگی کنم .منم که عاشق بوی بنزین خانوادگی می ریم بنزین بزنیم کلی عاشقشم ...
کلی کیف می کنی رانندگی می کنی و با گریه بلند می شی .اینم بگم که خیلی از بابا تقلید می کنی دیگه بیش از حد و اندازه طوری که دارم نگران میشم بابا عرقش رو پاک میکنه تو هم پاک می کنی بابا شلوارش را بالا می کشه تو هم میکشی بابا هر کاری می کنه به ثانیه نمی رسه که تو هم تقلید می کنی به من می گی : تو کوچولویی مامان می گم پس کی بزرگه می گی امیر علی و بابا صادق ....
شنبه با هم رفتیم برای ترم جدیدت ثبت نام کردیم و بعد هم رفتیم کلاس و بعد از کلاس رفتیم خرید برای خونه و بعد هم رفتیم با هم پارک و شام درست کردیم و بابا اومد و تو هم از خستگی بعد از بازی با بابا 11 خوابیدی ....اینجا هم ظهر یکشنبه با هم رفتیم خانه خاله من و تو هم داری پشه های دستت رو نشون می دی و ناراحتی ...
عصری هم همگی بساط شام را حاضر کردیم رفتیم ابشار تهران مامان زری اینا و غزاله و خاله جمیله اینا همگی هوا عالی و کلی به همه ما خوش گذشت بابا ه اومد و با هم اومدیم خونه و بعد از بازی با بابا 10 خوابت برد .....
نمایی از ابشار تهران
تو هم کلی قورباغه گرفتی و اب بازی کردی و ...............
دیگه داره تاریک میشه و چراغهای تهران روشن میشه ...
دوشنبه صبح بود که همسایه طبقه پایین ما برای تو این هدیه زیبا را اوورد و تو هم خیلی خوشت اومد و همون موقع شروع به بازی کردی و عاشق پازلی ......
و اما سه شنبه ساعت 3 بود که خاله غزاله اومد دنبال ما و رفتیم استادیوم ازادی برای تشویق عمو سعید در بازی فینال مهرام و پتروشیمی بندر امام ( تو در بین تماشاچیان خانم )
و بعد از کلی تشویق و دلهره بالاخره عمو سعید اینا نایب قهرمان و دوم و مهرام اول شد و جشن جالبی بود و تو هم مات و مبهوت و با دقت نگاه می کردی ...
کاپیتان تیم پتروشیمی
اینم جابر بلند قد ترین بسکتبالیست ایران ...
وای چقدر توپ ...
عمو سعید تو رو برد روی سکو و مدال را گردن تو انداخت ....
عمو سعید قهرمان پاینده و موفق باشی .. راستی عمو سعید به تیم ملی هم دعوت شد کلی تبریک
اینم خارجی تیم پتروشیمی
نمی دونی این پست را با چه مشقتی نوشتم می دویدم توی اشپزخونه و ته چین دارم درست می کنم تا خاله گیتا اینا ناهار دارن می یان و یکم هم این پست را می نوشتم در حال دو میدانی این پست بالاخره تموم شد دیگه ببخشید بد شد .برم کلی کار دارم تو هم که خوابی تا بیدار بشی .موفق باشی