جو بسکتبال بد جور امیر علی رو گرفته ......
سلام پهلوون پنبه مامان .قربونت بشم من بیا دنبالم تا خاطرات این چند روز را برات تعریف کنم ....
بیاااااااااااااااااااااا................
سلام بر همه دوستان گلم و پسر مهربونم .
قبل از هر چیز باید بگم که من نمی تونم برای دوستان بلوگفایی خودم نظر بزارم نمی دونم چرا کد نمی یاد تا تایید بشه الان مدتی هست این مشکل را پیدا کردم از همه شما دوستانم معذرت خواهی می کنم اما من به و بلاگ شما دوستان سر می زنم و می خونم اما نمی تونم نظر براتون بزارم ایشاله که به زودی درست بشه .(صونا جون بی زحمت یه بار دیگه شمارتون را برام بزار )
و اماااااااااااااا این چند روز از جمعه بعد از تولد روژین جون که شنبه میشه دیگه .من و تو کمی زودتر رفتیم کلاس اول به پارک نزدیک کلاستون رفتیم باد خنکی می یومد و نم نم بارون در افتاب می بارید خیلی هوا عالی و قشنگ بود بعد از بازی ساعت کلاستون با هم رفتیم تو رفتی کلاس و منم کتابخونه بعد هم اومدیم خونه تند تند حاضر شدیم و عمو مرتضی و سحر جون اومدند دنبال ما و رفتیم شام خانه خاله غزاله بابا هم از سر کارش اومد اونجا تو هم تا تونستی اتیش سوزوندی شب هم همونجا موندیم و صبحش که مردها رفتند سر کار ما هم رفتیم اندیشه خانه دایی من بابای خاله سحر نهار کباب جوجه رفتیم بالا پشت بام درست کردیم و تو هم وای وای خیلی شیطونی کردی و افتادی روی جوجه ها شانس اووردیم چیزی نشد عصری هم برگشتیم مردها دیگه همه اومده بودند خانه ما منم تند تند ماکارانی توپ درست کردم و همگی رفتیم چمنهای استادیم ازادی و شام خوردیم تو هم با صاقد کلی توپ بازی کردی .دوشنبه هم خسته از این همه گرش بودیم که خاله منیژه من با زهیر اومدند خانه ما بعد هم مامانی من رو عمو رسول هم اومد و عصری دور هم عصرونه خوردیم تو هم خیلی بازی کردی بعد انها ما را خانه مامان زری گذاشتند و رفتند خانه مامان زری بابا بزرگ من از کرج اومده بود از دیدنش خیلی خوشحال شدیم و شام اونجا موندیم و اخر شب هم سه تایی اومدیم خونه و تو هم از خواب قش کرده بودی و سه شنبه از صبح مشغول نظافت و جم و جور با هم بودیم و تو هم تنهایی رفتی حموم و یه ساعتی اونجا بازی کردی منم تونستم به کارهام برسم که عصری بابایی و مامان زری و بابا بزرگ اومدن دنبال ما و رفتیم امامزاده داوود که متاسفانه دوربین با خودم نبرده بودم و با گوشی مامان زری انداختم که الان عکسها موجود نیست .
یادم افتاد دیروز صبح گیر داده بودی شیر می خوام منم بی حس روی تخت افتاده بودم و شیرمون هم تموم شده بود گفتی شیر گفتم خودت برو بخررررر بالاخره تسلیم شدی و گفتی پول بده تمام حرکات بابا را تکرار کردی و تقلید که می خواد مغازه بره چیکار میکنه رفتی و منم از پنجره نگات کردم دیدم بعد از 5 دقیقه نیومدی دلم طاقت نیوورد اومدم دنبالت لای در رو باز کردم دیدم داری سلانه سلانه شیر سنگین در موشنبا را گرفتی و داری با خنده می یای منو که دیدی ذوق کردی گفتی دیدی مرد شدم مثل بابا شیر خریدم منم ذوق کردم دیدم شیر را می کشی و می یاری و بقیه پولت هم در پلاستیکش مغازه دار انداخته بود .فدات بشم که مرد شدی کاش دوربین دستم بود این لحظه را ثبت می کردم .خلاصه از اینکه پسر اجتماعی هستی و مغازه می ری خودت حرفت رو می زنی و مستقل عمل می کنی خیلی خوشحالم سعی می کنم تو رو مردی مستقل و محکم تربیت کنم تا روزی برای همسر و فرزندانت الگو نمونه بشی و بتونی در این دنیای بی رحم گلیم خودت رو خودت از اب بکشی و وابسته کسی نباشی .
اینم از عکسها که زیاد توی این هفته دوربین باهام نبود خیلی از روزهاش بی عکس موند ...
بازی در پارک
و کلاستون .راستی این جلسه سه گوش را یاد گرفتی ...
اینجا داری از ما پذیرایی می کنی مثلا داری چایی درست می کنی با نبات تعارف می کنی خانه خاله غزاله
از روزی که از استادیوم بسکت اومدیم فقط داری اونهایی که از اونا دیدی رو تقلید می کنی و انجام میدی
تقلید از عمو سعید هنگام گرفتن مدال
دیگه شیطون شدی هاااااااااااااااااااااا
خاله غزاله قبل از اینکه ما بیایم زحمت کشیده بودن و همه چیز را اماده کرده بودند و شام خوشمزه ای بود و صندلی 6 تا به تعداد ما بود ما که نشستیم تو گفتی من که صندلی ندارم پس مال من کو البته قبل شام تو شامت رو خورده بودی ها اما می گفت منم قهرمانم باید سر میز بشینم مثل عمو سعید و بابا ...
هدیه دایی حسین به امیر علی یه کامیون خیلی بزرگ دستتون درد نکنه خیلی زحمت کشیدید دیگه امیر علی الان سه تا کامیون داره دو تا کوچیک و یکی هم بزرگ .
چند وقت پیش دیدیم به بابا میگی بیا برم روی دوشت بعد رفتی روی دوش بابا و تو رو در اووردی دقیقا مثل قهرمانی تیم مهرام و حرکات دو تا از بازیکنانش ...
بعد هم به من گفتی کلامو بده گفتم گم شده نیست بعد دیدم از خلاقیت خودت استفاده کردی و حوله انداختی سرت و تور بسکت هم دوره گردنت دقیقا مثل بازی فینال مهرام که عمو سعید با کلاه این کار را انجام داددددددددددددددددددد.
دیشب دیدیم صدات در نمی یاد .که دیدم اینطوری داری قران می خونی دقیقا بعد از خوندن زیارت عاشورا بابا که سجده می کنه و انگشت را به جای مهرش روی پیشونیش می گیره تو هم عینا تقلید کردی .
بله این تقلید بعدی اگه بخوام از همه تقلیدات عکس بزارم که خیلی میشه تو بعد از هر دیدن کاری توسط کسی بلافاصله تقلید می کنی و انجام میدی .
فدات بشم من قهرمان من امیدوارم همیشه شاد و سلامت و موفق باشی تا خاطره ای دیگه به خدا میسپارمت الان که دارم برات می نویسم تخت خوابیدی ............خوب بخوابی بوس