این چند روز و پارک ...........
سلام بر همه خاله های گل و پسر خوبم ...
بهتره بیای دنبالم تا برات تعریف کنم ........
بله پسرم ببخشید این چند تا پست را برات خلاصه وار می نویسم من به شدت تمام کارهام با هم قاطی شدن و حسابی سرم گرمه و شلوغ و حتی ثانیه ای نمی تونم بشینم ایشاله که به زودی کارهام کمتر میشه و بیشتر با هم خواهیم بودددددددد .
در کنار شدت کارهام تو را به کلاست می برم و با هم شعرهای جدید را تمرین می کنیم و عصرها هم به پارک برای بازی مینی بسکت می ریم خودت می گی کلاس بسکتبال منو ببر منم فقط تونستم اونجا ببرمت دهکده ورزشی رایگان در یه پارک بزرگ به مناسبت ماه شغبان ته خیابانمون باز شده که خیلی جالب و عالیه و شبها هم شاممون رو برمی داریم و می ریم اونجا یه شب با خاله غزاله اینا و یه شب هم با مامان زری اینا هم رفتیم خیلی به تو خوش خوش گذشت .در این مدت تو را به اتلیه هم بردیم که هنوز اماده نشده ...منم به استخر می رم که یه بار هم با خاله گیتا و دوستاش رفتیم و خیلی خوش گذشت کلا چشم بهم می زاریم شب شده و وقت خواب که با بابا صاقد می شینم و چشم نیمه باز فیلم های مختلف رو می بینیم که تو خواب هزار پادشاه را دیدی یه فیلم هم دیدیم که خیلی ما رو تحت تاثیر قرار داد اونم به نام زمانی برای دوست داشتن بود هر کی این فیلم رو دیده نظرشو به من بگه ما که خیلی گریه کردیم و ناراحت شدیم البته فقط به بازی زیبای کودک ...
خلاصه دایی نوید هم از ترکیه مانتو اوورده که اونا رم دارم توی خونه می فروشم و در طی روز کلی مشتری جواب می دم و کارهای شرکتی خودم رو که دیگه نگوووووووووووووو و ....
حالا فقط از روی عکسهاااااااااااااااا خاطراتت رو ببین عزیزم :
اینم مثلا کلاس بسکتبالت که با غیرت بازی می کنی و جدی و عالی و چه عرقی می کنی و کلی چربی می سوزونی خیلی اخه گوشت و چربی هم داری اینطور هم فعالیت جدی داری ...........
اینم مجسمه های بوستان جوانمردان ایران در دره کن و منطقه 5 تهران
فدات بشم من ........
کلی با این حیوانات خوش می گذرونی ......
به به پسر میوه خورم.......
عکسهای شام و شب زیاد مشخص نیستن ........
نقاشی پسر گلم عکس بابا صاقد ........می گی بابا توپوله برای همین توپول کشیدم ......
می گم تو هم کمتر راه برو بیشتر بخور تا تو هم توپوب بشی می گی : نه عمو سعید گفته توپول خوب نیست باید قوی بشی نه تو پول ... قربونت بشم من که فرق توپول و با قوی می فهمی عزیزم ....
این لباس هم که عاشقشی عمه لیلا جون برات خریدن دستشون درد نکنه .بوس
عکسهای پارک را به خاطر تکراری بودن هر روز را نزاشتم دیگه
قربون این همه خنده هات فدات شم من ...
قربون این همه پشتکار و علاقه و جدیتت ...که اینقدر خوب بازی کردی همه تماشاچیان چشمت زدن و افتادی زمین و بد جور زخمی شدی و گریه کردی که بهت یه بادکنک جایزه دادن ...قوی باش پسرم
اینم پسرم که کلی گریه کرده ...
به زور وایسادی و عکس انداختی اصلا مثل بچه های دیگه به این قسمتها علاقه نداری و از کل بازیهای این مجموعه فقط بسکتبال رو دوست داشتی و بازی کردی ...
کار کلاسی دیروزت که خیلی قشنگ درستش کردی و یه شعر جدید که داری یاد می گیری ...
بله در این روزها بابا بزرگ من یه روز اومد خونه ما و یه شب هم دایی بیزن اینا اومدن خانه ما شام و کلی به تو خوش گذشت البته هیچ عکسی نشد بگیرم یادم رفت دیگه
خلاصه این بوددددددددددد ماجراهای این مدت مااااااااااااااا
موفق باشی و شادددددد
راستی بابا برات یه سورپرایز داره برای این دو روزت ایشاله که خدا یاری کنه و بشه تا پست بعد به خدا می سپارمتون ....بوس