مامان تنبل شده ......
سلام به همه خاله های مهربون گل و پسر نازم
بیاین لطفا دنبالم ..........
الان می گی چه مامان تنبلی دارم من خاطراتم رو اینقدر بد و مختصر می نویسه پسرم به خدا تنبل نشدم اما سرم خیلی شلوغه و افکارم در هم بر هم هزار تا کار ریخته سرم خودم هم موندم چی کار کنم کارایی که تمرکزم رو گرفتن و نمی تونم خوب فکر کنم و انجام بدم واقعا از همه دوستی گلم هم شرمندم که نمی تونم تند تند به شما و نی نی های گلتون سر بزنم باید منو ببخشیدددددد
اینقدر دیر اومدم بنویسم که اصلا یادم رفته چی گذشته این مدت هر چی یاد دارم را باید تعریف کنم ....
با شرمندگی تموم :
بله پسرم ماه رمضون به خوبی و خوشی تموم شدددد و ما خودمون دو بار افطاری دادیم و مهمون دعوت کردیم و چند جا هم دعوت شدیم و رفتیم و بعد هم تعطیلات عید فطر هم رفتیم کرج خانه پدربزرگ من و دو روز انجا بودیم که همونجا باغ وحش هم رفتیم بعد تولد مامان ننی هم بود و رفتیم کیک گرفتیم و خوش گذشت و برات بگم که وای یادم نمی یاد چی به چی شده اهان من چند روزی دنبال کار خرید خانه برای دایی نوید بودم که به سلامتی تونست بخره و منم هر روز برای پیدا کردن خونه باهاش رفتم دو بار هم تو رو بردم که کلی اذیتم کردی و پشیمون شدم از بردنت و بعد هم عروسی یه دوست قدیمی من بهناز بود که رفتیم خیلی خوب بود برام پر از خاطرات بچگی همه دوستام بودن همه بچه های محل که با هم خاطراتی داریم و با هم بزرگ شدیم مخصوصا پسرها که زن گرفته بودن و وقتی میومدند جلو و سلام می کردن با تعجب نگاشون می کردم و وقتی خودشون رو معرفی می کردن وای می گفتم خدایا باورم نمی شه پسر کوچولوهای گذشته اینقدر مرد و بزرگ شده باشن و برای خودشون همسری داشته باشن خلاصه عروسی خوب و خاطره انگیزی بودددد کلاساتم که مرتب داری میری یه روز هم که بابا خونه بود با هم رفتید و منم موندم خونه و استراحتی کردم بابا وقتی اومد از خستگی غش کرده بود و گفتم وای پس من چی که همیشه با پای پیاده این راه و میرم و توی گرما بعد هم کارهای خونه و بدون استراحت و خواب از دست این مردهااااااا خلاصه جونم برات بگه که بابا سه تا پازل چهار بعدی جدیدبرات خریده که هنوز نیوورده خودت ماشاله درست کردی و دیگه یاد گرفتی چی کار کنی فدات بشم من عشق من ...
خلاصه بقیه از روی عکسهاااااااااااا؟
مامان ننی جون هزاران سال زنده باشی و سلامت و شادددددددددد
به ورزش بیشتر از قبل علاقه پیدا کردی و برنامه های ورزشی را دنبال می کنی ...
دایی پوریا یه روز مهمون ما بودددددددددددددددددد....
عکسهای آتلیه حاضر شده اما هنوز نتونستیم اسکن کنیم و برات کامل بزارم ....راستی سی دی و بلاگت رو سفارش دادم هنوز که نرسیده ...
باغ وحش ایثار در منطقه کوهسار کرج که شهربازی دوران بچگی من هم کنارش هست اما هنوز شروع به کار نکرده من خاطراتی دارم با اون وسایل شهربازی اوین
اینم عروسی بهناز جون تو با دایی پوریااااااااا هر دو شیطون ...
خلاصه دیگه چیز خاصی یادم نمی یاد که برات تعریف کنم برای ثبت نام مهر ماه هم اقدام کردم سه مرحله مصاحبه داره که هنوز شروع نشده تا ببینیم چی میشه برات کلا بعدا تعریف می کنم مامان جون اگه برات بگم چقدر مشغله و کار و مسولیت سرم ریخته و دلت برام می سوزه خودم هم دلم برای خودم خیلی می سوزه فشار کارها و اینده تو از یه طرف و بقیه مسولیتها و .... که نمی تونم هم بگم از طرف دیگه برام دعا کن دیگه خدایا به همه بنده هایت کمک کن تا سر بلند باشن و سلامت
فعلا به خدا می سپارمت عزیزم بوس