امير علي مردانيامير علي مرداني، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

باهوشم

این چند روز امیر علی

سلام بر همه دوستان گلم و پسرم عزیزم از جمعه شب تا امروز که چهارشنبه هست برات نگفتم بیا دنبالم تا برات تعریف کنم ............... فدای پسرم بشم عزیزم ایشاله هر کجا که هستی شاد و سلامت باشی و به خوبی و خوشی خاطراتت رو بخونی . از جمعه اخر شب که از خانه خاله جمیله من اومدیم توی راه بابا خواست از بانک تات پول برداره که خودت زودتر گفتی بابا چرا از انصار برنمی داری چرا از بانک تات پول برداشتی منم کلی ذوق کردم که این همه دقت داری و تابلوها را سعی می کنی که بخونی مخصوصا این دو بانک را از هم تشخیص می دی . روز شنبه هم بعد از بازی و دیدن سی دی زبان و خوردن نهار رفتیم کلاس گوش شیطون کر که عاشق کلاس هات هستی و مشتاقانه خودت می ری و خیلی ...
20 ارديبهشت 1391

حکایتهای تولد مامان ندا .........

سلام و صد سلام اول به تمام دوستان مهربونم که در این مدت مرا همیاری کردند و با تبریکات و هدایای زیبای خودشون منو شرمنده کردند تشکر ویژه دارم امیدوارم لایق این همه محبت شما دوستان خوبم بوده باشم و روزی این محبت زیبای شما را جبران کنم . اول از خدای خودم سپاسگذارم به خاطر وجود این دوستان  عزیز و خانواده مهربونم ... بعد هم تشکر مخصوص از همسر عزیز و مهربانم که کلی منو شرمنده خودش کرد و این همه منو مورد لطف خودش قرار داد امیدوارم روزی جبران کنم . بعد هم از خانواده عزیزم که همیشه خالصانه به یادم هستند و منو شرمنده خودشون می کنند . من خیلی خوشبختم به خاطر داشتن چنین دوستان و خانواده ای که اینقدر احساس محبت و دوستی خودشو...
16 ارديبهشت 1391

سالگردتولد بهترین همسر دنیا

امروز 1391/02/14 سالگرد تولد مامان ندا.من هم برات بخشی از احساسم رو میگم.امید اینکه مورد پسند واقع بشه پس بیا دنبالم در ادامه .......   لبخند معصومت،دنیای آرومت،خورشید تو چشمهات              قدرشو میدونم موهای خرمایی ،دستهای مردادی،شهریور لبهات                                  قدرشو میدونم    خورشیدم،خانومم من با تو آرومم         &nb...
14 ارديبهشت 1391

بهشت زیر پای مادران.(نویسنده :باباصاقد)

امیر علی جان اینهارو ازطرف تو مینویسم برای مادرت که بدونه ماقدر دان زحماتش هستیم.که البته ربطی به موضوع روز مادر نداره.امیر علی جان وقتی تو مریض شدی مامان ندا هرکاری ازدستش براومد انجام داد تا تو حالت خوب بشه .بدون که من شاهد بودم که مامان ندا بااینکه خودش کسالت داشت ازشب تا صبح بر بالینت بیدار بود تا مبادا تو درجه تب بدنت بالا بره یا خدای ناکرده اتفاقه دیگه ایی پیش بیاد.داروهاتو سر موقع بهت داد.پاشویت کرد.ازهرنظر بگی ازتو مراقبت کرد.اینم بگم یکبار که منم دچار تب شدید شدم اون اوایل ازدواجمون همین کارروکردوتا صبح بیدار موند وازمن پرستاری کرد.ازخدا میخوام که مامان ندارو سلامت برای ما نگه داره.انشااله بتونیم ذره ایی از زحماتشو جبران کنیم. ...
4 ارديبهشت 1391

امیر علی سرما خورده ه ه ه ه ه ه ه

سلام پسرم الهی من بمیرم تو رو اینطوری نبینم بالاخره تو هم سرما خوردی .... بیا تا برات تعریف کنم . می دونی الان که دارم برات از خاطراتت می نویسم ساعت چنده ؟ الان 6 صبحه ساعت 5 بود که بیدار شدی و بابا را صدا زدی و کمی هزیون گفتی منم بیدار شدم تا دست به بدنت زدم دیدیم بله تب کردی .بالاخره بعد از بودن با دوستان سرما خورده و این همه خوردن باد و بارون بالاخره بعد از 7 ماه سرما خوردی اخه از مرداد ماه پارسال تا امروز اصلا سرما نخورده بودی خودم چشمت کردم گفتم پس چرا این بچه سرما نمی خوره که بالاخره خوردی .دیروز که از کلاس بر کی گشتیم بدون سیوشرت و کلاه بودی اخه هوا خیلی گرم بود اما یه باره باد و طوفان و سرد شد شب هم دایی پوریا سرما خورده شدید ...
3 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد