سفر به سرزمین مادری ...
سلام بر پسر گل و بلبلم فدات بشم من که اینقدر بزرگ شدی و حرفها و حرکات بزرگ بزرگ رو انجام میدی ... بیا دنبالم تا خاطره ای دیگه برات تعریف کنم ... از سه شنبه برات نگفتم که قرار بود تبلیغ ارم پپسی کولا روی ماه بیندازن ساعت یازده و نیم شب تو زود خوابت برد و من و بابا رفتیم پشت بام که هر چی وایسادیم سر کار بودیم و خبری نشد .ولی ماه را از نزدیک دیدیدم و عکس انداختیم اخر شب بود که عمو مرتضی زنگ زد گفت بریم فردا ظهر گیلان و تا جمعه برگردیم ما هم اماده شدیم تو که اینقدر ذوق کرده بودی که نگو ظهر بابا اومد و و همگی رفتیم از جاده رشت به سمت گیلان به شهری که سرزمین پدر مادر من بود و سالها بود داخل شهرش نرفته بودم و با رفتن به انجا کلی خاطره ب...
نویسنده :
مامان امیر علی
1:05