حکایتهای نونه ................
هزاران بار سلام به خاله های مهربون و پسر گلم که این خاطراتش رو می خونه . بیا دنبالم تا از این چند روزت برات تعریف کنم ....................... بله پسرم گفتم نونه نمیدونیم چرا دماغ هر کسی رو می بینی زود می گیری و می گی نونه بیشترم منو هنوزم نمی دونیم چرا اینطور می کنی مخصوصا وقتی خوابت می یاد ....... حالا عکسها و خاطرات :.......... بله اینم مدل نونه شماااااااااااااااااااااااا.این دیگه چه جورشه من نمی دونم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بله اینم بابا و نونه شما وقتی خوابی ........ بله این چند روز دوتایی لباس ورزش می پوشیم و می ریم جنگل و کلی می دویم البته تو هم با من می دوی با این هیکلت تو دیگه نمی خاد تناسب پیدا کنی به اندازه کافی خوش هیک...
نویسنده :
مامان امیر علی
22:25