امير علي مردانيامير علي مرداني، تا این لحظه: 15 سال و 6 روز سن داره

باهوشم

آخه تا چه اندازه عاشق اسبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام آقا پسر ؟ امیر علی خان خوبی ؟ الان که دارم برات می نویسم کمی از دستت عصبانیم می دونی چرا ؟؟؟؟ برو ادامه مطالب تا برات بگم بله برو ..... دنبال من بیا ........................ بله اقا پسر یه دنده و عاشق اسب .گفتم عاشق اسب اما اینجوریشو ندیده بودم .روز برفی دیروز تو کلاس خلاقیت داشتی و هوا بسیار سرد و برفی بود خانه مامان زری بودیم که بابایی گفت من می برمتون اخه پیاده روی خیلی زیاد داره و هوا هم سرد و برفی بود .مامان زری اصرار کرد که امروز رو نریم اما من گفتم سنگ از اسمون بباره کاری که شروع کردیم رو باید تا اخر ادامه بدم باید بره .خلاصه ما رفتیم و کمی زود رسیدیم بابایی گفت بریم پارک روبروی کلاس بازی کنیم تا کلاس شروع بشه .بله وقتی وارد ش...
12 بهمن 1390

خلاقیت امیر علی به اوج خود رسیده وای ................

سلام علیکم گل پسر ناز ما . این چند روز را برات تعریف کنم که با هم به گردش و پیاده روی و کلاست رفتیم و برات از روی عکس بیشتر توضیح می دم . بدو بیا دنبالم ........................... با هم رفتیم گردش و پیاده روی در این جلسه از کلاست برف و بارون رو یاد گرفتین با کاردستیهاشون .اون دخمل توپول هم سارینا خانوم هست که همیشه کلاس را به هم می زنه .یا می گه گشنمه که همه با هم می گید بعد اون .یا تشنه و شما هم می گید یا دستشویی داره از دست این سارینا خانوم بامزه .... کلی از برف بازی و کاردستیهاش ذوق کرده بودی ... این هم از شکل سازی با پنبه و برف مثلا . این هم خانوم مربی که داره بزن قدش بازی می کنه براتون کلمه پخش می کنه...
10 بهمن 1390

امیر علی چقدر جایزه گرفته هوراااااااااااااااا..........

سلام بر امیر علی مامانی خودم .خوبی مادر جون امروز شنبه هست و اول هفته منم از این چند روز گذشته برات خاطراتی را دارم که تعریف می کنم اما باید بری ادامه مطالب ............. بدو بیا دنبالم ..................... ٥ شنبه که خانه دایی بابا صادق و دوست عزیزت سارینا جون دعوت بودیم همه بودند از امیر رضا و روزین و هلیا و سارینا و سبا که سارینا به دلیل شیطونی و خواب زیاد دیپورت شد خانه مادربزرگش و وقتی رفت تو تازه زبون باز کردی و کلی بازی البته بیشتر با عمه سهیلا جون و حتی نمی گذاشتی بره دستشویی و وقتی خواست بره کلی جیغ کشیدی من دهنم وا مونده بود از رفتارت واقعا تو هر ثانیه یه جور رفتار می کنی .خلاصه دستشون درد نکنه شب خوبی بود و به همه ما خوش گذ...
8 بهمن 1390

لباس ورزشی امیر علی ...

سلام بر امیر علی خودم .عاشقتم . از این چند روز برات روی عکس تعریف می کنم . برو ادامه مطالب رو ببین ..................... عزیزم روز آخر ماه سفر بود که عمو مهرداد زنگ زد گفتند امیر علی رو بیار باید در رستوران جز مشتری ها بشه و من و تو رفتیم و تو هم عالی همکاری کردی و کلی هم شیرین زبونی همه کلی از دستت خندیدند .شب هم سحر اینا اومدند خانه ما خیلی شب خوبی بود و تو هم کلی شیرین زبونی کردی .چای برای همه ریختم گفتی : برای بابا هم بریز خستس از سر کار اومده وای ما هم تا تونستیم خندیدیم .چقدر به فکر باباتی اخه پس من چی ؟؟؟؟؟؟ این لباس قشنگ را هم خاله خاطره اوورد از ابادان دستت درد نکنه عزیزم . این را هم لباس مسی هست اوورده .دستت ...
5 بهمن 1390

روز یکشنبه و دوشنبه تعطیلی ...

سلام تاج سرم پسرم چطوری امیدوارم که مثل همیشه شاد و سر بلند باشی .الان که برات دارم از خاطراتت می نویسم تو خوابیدی و تقریبا ساعت 7.30 صبح روز دوشنبه هست .از ساعتی که بابا رفته پاشدم تا کارهامو انجام بدم تا تو بیدار می شی فقط با تو باشم و بریم واسه یه روز خوب خدا . جونم برات بگه .از شنبه برفی که برات گفتم دیروز هم یکشنبه که صبح زود بابا بیدارمون کرد و بعد از صبحانه حاضر شدیم و رفتیم اندیشه خانه حاجی بابا ..............     برو ادامه مطالب تا برات بگم .................... در خانه حاجی بابا دوستای تو یعنی غزل و سارینا بودند تا تو رو دیدند هر دو اومدند پیشت و بهت کلی رسیدند کلی بوست کردند نازت کردند توی دهنت غذا و خوراکی می ...
3 بهمن 1390

تهران سفید پوش

سلام گل خودم خوبی مامان شیطون و خستگی ناپذیر من .همین جور در حال دویدن هستی و بازی اصلا از هیجان زیاد نمی خوابی و زود هم از خواب بیدار می شی در روز 6 ساعت شده خوابت فقط بازی و دویدن و هیجان وای نمی دونم چت شده ........؟؟؟؟ برو ادامه مطالب عزیزم ...........................   بله از دست تو ما حسابی کلافه شدیم نمی دونیم  چی کار کنیم .از چهارشنبه که خانه عمه سهیلا جون دعوت بودیم و کلی هم زحمت دادیم هلیا جون و عمه لیلا جون و مامان ننی و حاج خانوم هم بودند .خلاصه ما زودتر رفتیم ساعت 6 بود رسیدیم . تو هم خواب بودی بعد شب خوبی بود و 12 هم امدیم خونه تو تا 2 بیدار بودی و صبح قبل از اینکه تو بیدار بشی پا شدم و مشغول نظافت و درست کر...
1 بهمن 1390

امیر علی در محل فیلمبرداری

سلام عزیزم خوبی مامان ؟ امروز که دارم برات می نویسم چهارشنبه هست .و شب قراره بریم خانه عمه سهیلا جون .و امروز ما تقریبا کاری نداریم و فعلا خانه هستیم .دیروز با هم داشتیم می رفتیم پارک که عمه جون زنگ زد و گفت در هایپراستار فیلمبرداری عمو مهرداد برای فیلم زمزمه هست و خانم لعیا زنگنه هم بازی می کنه .ما هم رفتیم عمو مهرداد را پیدا کردیم .محل فیلمبرداری در شهربازی انجا بود که تو هم کلی بازی کردی هنرپیشه دخمل کوچولوی 6 ساله ای هم بود که با هم بازی کردین و کلی هم بلال خوردی .خانم زنگنه بهت گفت بلال به من می دی ؟ تو هم جدی گفتی نه .و گفت : افرین که راست گو هستی .خلاصه نهار هم با گروه خوردیم و تا 4 انجا بودیم چون 5 کلاس داشتی و باید می رفتیم مگه راضی...
29 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد