امير علي مردانيامير علي مرداني، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

باهوشم

خانه خاله سحر و خاله غزاله و ....

سلام پسر خاطرات این هفته را طبق قولی که بهت داده بودم بالاخره وقت پیدا کردم و برات می نویسم .امیر علی من .این سه شنبه من به خانه تکونی افتادم و هر دو من و تو با کمک هم البته خودت که می دونی چطور کمک می کنی گند کاری و دوباره کاری واسه مامان .تا شب خونه تکونی کردیم و بعد هم شام درست کردم تا بابا امد همه چی ارومه ..... بعد هم روز چهارشنبه هر دو مون خونه بودیم و بقیه کارهای خونه را کردیم و پنج شنبه شام خانه عمو مرتضی رفتیم و کلی خوش گذشت عمو مرتضی واسه شام کباب بوقلمون درست کرد که خیلی خوش مزه بود برف شدیدی هم یکباره گرفت و تو هم کلی با سحر مثل همیشه در گیر بودی و جمعه ناهار خانه مامان زری بودیم و فوتبال دیدی و بعد هم شام خانه خاله غزاله رفتیم ...
13 آذر 1390

پایان مرحله دوم از تراشه های الماس و باز هم موفقیتی دیگر

سلام و صد سلام و تبریک و تبریک به پسر گلم .شاهزاده قلبم امید فرداها .عزیزم ماشاله ماشاله این مرحله را هم با ذوق خودت و پشتکارت تمام کردی و باز هم موفق بودی ایشاله الان هم که داری این خاطرات را می خونی موفق و شاد و سلامت باشی پسرم عاشقتم .بدون که مامان و بابا همیشه ازخودشون واسه پیشرفت تو زدند تا تو همیشه شاد و موفق باشی چون عاشقتیم .امیر علی من و بابا خوشحالیم که این مرحله را هم به خوبی پشت سر گذاشتی و خستگی ما در رفت حسابی .خیلی دوست داریم . امروز شنبه 12 آذر سال 1390 این مرحله را که بسیار بیشتر و سختر بود را تمام کردی و ایشاله در اولین فرصت بعد از یک هفته استراحت و دوره مجدد جشن هم می گیریم تا تو بهتر متوجه پیشرفتهات بشی البته تو همه این...
12 آذر 1390

بعد از یک هفته تاخیر .............

سلام بر پسر گلم که یک هفته بزرگتر شده .امیر علی مامان خوبی ؟ امیدوارم در هر جا که باشی و خاطراتت را می خوانی موفق و شاد باشی .مامان جون یک هفته ای که گذشت را با شرمندگی نتونستم برات بنویسم خیلی سرم شلوغ بود و دائم بیرون و دنبال کارهام بودم و حسابی هم سرما خوردم و هنوزم خوب نشدم .در کوچه و خیابان حال و هوای محرم هستش و تو هر روز می پرسی محرم اومده ؟ و ما هم دوباره واست توضیح می دهیم مامانی من هم سالهاست هیئت دارن و ما هم هر سال انجا می رویم و کمک می کنیم و کلی خاطره هست واسه من از کوچیکی تا به امروز تو هم سال سوم هست که به هیئتمون می یای اما امسال بهتر می فهمی و درک داری .در این هفته خاطره ای که مربوط به تو باشه کمه .فقط جمعه عمو سعید اینا ا...
7 آذر 1390

امیر علی در نمایشگاه عمو پورنگ و امیر محمد

  سلام گل پسرم خوبی ؟ امیدوارم همیشه موفق باشی .امروز روز عید از صبح بیدار شدیم و تا بابا نون تازه بخره و صبحانه بخوریم من و تو حاضر شدیم تا بابا امد و همه صبحانه خوردیم و حاضر شدیم و 12.30 رفتیم به خیابان حجاب نمایشگاه .عمو پورنگ و امیر محمد هم در انجا غرفه داشتند و برای سی دی شبکه کودک تبلیغ داشتند و از تو هم عکس تکی انداختند واسه سی دی که ماه اینده می یاد و کلی هم به تو خوش گذشت و کلی با همه عکس انداختی بعد از غرفه عمو پورنگ به غرفه های دیگه که می رفتیم غرفه تراشه های الماس را دیدیم که تو رو شناختند و عکس تو رو که روی جعبه انداخته بودند به ما نشان دادند واسمون جالب بود بعد هم از تو در مقابل مشتریان کارتها را پرسیدند و تو هم جواب می د...
1 آذر 1390

هفته ای که گذشت .......

سلام بر امیر علی خودم .خوبی پسرم ایشاله هر جا که باشی شاد و سلامت باشی .از روز سه شنبه تا امروز که جمعه هست را برات می نویسم .چهارشنبه من و تو در خانه بودیم و کلی کارت بازی کردیم و تو خیلی جلو افتادی بدون اینکه ما یادت بدیم از روی سی دی خودت یاد گرفته بودی عصر ان روز من خانه تکونی جزیی کردم و خرید هفتگی تو هم با مامان زری خونه بودین بعد از شام هم خانه شیرین خانم رفتیم مامان ننی انجا بودند و برایت یک اسباب بازی جالب خریده بودند و تو هم با مامان ننی کلی بازی کردین .5 شنبه هم برات بگم من و بابا با هم عصری بیرون رفتیم و خرید و تو هم خانه مامان زری بودی و ما هم شام امدیم انجا و جمعه هم بعد از خوردن صبحانه رفتیم اندیشه خانه حاجی بابا و تو هم کلی ...
28 آبان 1390

باورم نمی شه .... هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

سلام بر گل خودم .نمی دونی امروز چقدر خوشحالمون کردی قبل از اینکه بگم توضیح بدم که ( سی دی مرحله دوم تراشه های الماس را بیشتر انگلیسی اش را می بینی و کمتر فارسی را دوست داری اما چند باری دیدی ) امروز بعد از چند روز کارت بازی نکردن گفتم بیام و کلمه جدیدی را بهت یاد بدم کارتی را اتفاقی دراوردم و ازت پرسیدم کمی نگاه کردی و گفتی ( رفت ) باورم نشد درست گفتی دومی را در اوردم گفتی (عروسک ) گفتم داد زدم یا فاطمه زهرا و کلی بوست کردم بابا هم امد گلی با هم ذوق کردیم کلمه بعدی را پرسیدم و گفتی ( حمام ) وای خدا جون درست گفت دوباره (صابون ) را هم درست گفتی اینها را اصلا بهت یاد نداده بودم و خودت از روی سی دی یاد گرفته بودی و به درستی خوندی امدم بعدی را ب...
25 آبان 1390

امیر علی تقلید کن ............

خیلی تو ما را به خاطر تقلید های زیادت اذیت می کنی به شدت تمام تقلید می کنی اگه بابا از حموم بیاد تو هم باید بری و حوله لباسی مثل بابا بپوشی و اگه من بخوام کاری کنم تو هم بلا فاصله تقلید می کنی یا داری سی دی زبان می بینی هر کاری انها می کنند تو هم می کنی در تلویزیون داشت وزنه برداری نشون می داد تو هم وردنه را برداشتی و مثل انها بلند می کردی شلوارت را دور گردنت می نداختی مثل دستمال انها و دیگه بردیمت دکتر به دکتر می گفتی منو هم ماینه کن دهنت را باز می کردی و چوب معاینه دهن بابا می کردی انگار نه انگار امدی دکتر اصلا نمی ترسی و می خندیدی و تقلید می کنی اگه بخوام از تقلیدات بنویسم یک دنیا باید بنویسم بدون کاری نیست که تو تقلید بالافاصله نکنی . ...
25 آبان 1390

پیشرفتهای امیر علی مردانِی

سلام پسرم عیدت مبارک .امروز از همیشه بیشتر کارت بازی کردیم کلی مرور گذشته و مرحله اول و مرحله دوم و بخشهایی از کتاب مرحله 3 و دوره کلمات مرحله 3 راهم با هم بازی کردیم و تو هم بسیار عالی و بی غلط انجام دادی و کلی پیشرفت کردی .امیدوارم تمامی مراحل را هم به این خوبی گذرونی . این هم از کلمات در مرحله دوم که تو در ان موفق بودی .افرین پسرم .دوست دارم   این هم امیر علی که از دستشویی اومده و شلوارش را مثل همیشه خودش پوشیده و گفتی از منم عکس بگیر .فدات بشم من .بوس امیدوارم این روزهای پر از عید بر همه شما دوستان خوش و سلامت باشد و به همه شما ها خوش بگذرد . ...
23 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باهوشم می باشد