سورپرایز اردیبهشتی
بهشت زیر پای مادران.(نویسنده :باباصاقد)
امیر علی جان اینهارو ازطرف تو مینویسم برای مادرت که بدونه ماقدر دان زحماتش هستیم.که البته ربطی به موضوع روز مادر نداره.امیر علی جان وقتی تو مریض شدی مامان ندا هرکاری ازدستش براومد انجام داد تا تو حالت خوب بشه .بدون که من شاهد بودم که مامان ندا بااینکه خودش کسالت داشت ازشب تا صبح بر بالینت بیدار بود تا مبادا تو درجه تب بدنت بالا بره یا خدای ناکرده اتفاقه دیگه ایی پیش بیاد.داروهاتو سر موقع بهت داد.پاشویت کرد.ازهرنظر بگی ازتو مراقبت کرد.اینم بگم یکبار که منم دچار تب شدید شدم اون اوایل ازدواجمون همین کارروکردوتا صبح بیدار موند وازمن پرستاری کرد.ازخدا میخوام که مامان ندارو سلامت برای ما نگه داره.انشااله بتونیم ذره ایی از زحماتشو جبران کنیم. ...
نویسنده :
مامان امیر علی
20:09
امیر علی سرما خورده ه ه ه ه ه ه ه
سلام پسرم الهی من بمیرم تو رو اینطوری نبینم بالاخره تو هم سرما خوردی .... بیا تا برات تعریف کنم . می دونی الان که دارم برات از خاطراتت می نویسم ساعت چنده ؟ الان 6 صبحه ساعت 5 بود که بیدار شدی و بابا را صدا زدی و کمی هزیون گفتی منم بیدار شدم تا دست به بدنت زدم دیدیم بله تب کردی .بالاخره بعد از بودن با دوستان سرما خورده و این همه خوردن باد و بارون بالاخره بعد از 7 ماه سرما خوردی اخه از مرداد ماه پارسال تا امروز اصلا سرما نخورده بودی خودم چشمت کردم گفتم پس چرا این بچه سرما نمی خوره که بالاخره خوردی .دیروز که از کلاس بر کی گشتیم بدون سیوشرت و کلاه بودی اخه هوا خیلی گرم بود اما یه باره باد و طوفان و سرد شد شب هم دایی پوریا سرما خورده شدید ...
نویسنده :
مامان امیر علی
7:33
هفته ای که گذشت ( بهار )
سلام و صد سلام به همه خاله های مهربون که لطفشون همیشه شامل حال ما بوده و هست و پسر گلم بیا دنبالم تا از این هفته برات تعریف کنم ............... پسر گلم در این هفته روزمرگی بود و خبر خاصی نبود من و تو از صبح تا عصری با هم بودیم و کلاس و پارک و گردش و تاتر می رفتیم هوا کاملا سرد و بارانی و تگرگ بود و من و تو زیاد زیر بارون خیس شدیم .حالا از روی عکسها بیشتر تعریف می کنم . از 5 شنبه که خانه عمه سهیلا جون بودیم که کلی زحمت کشیده بودند و غذاهای خوشمزه درست کردن .با کلی مهمون تو هم مثل همیشه بازی و شیطونی و شیرین زبونی می کردی . قربونت برم من توی فامیل زیاد پسر نیست که با اونا بازیهای پسرونه بکونی اینجا هم با دخمل عمه های نازت د...
نویسنده :
مامان امیر علی
11:30
امیر علی باسواد در تیزر تبلیغاتی تراشه های الماس
بله پسرم بیا دنبالم تا برات تعریف کنم ........ قربونت بشم من .5 شنبه اقای زمانی با ما تماس گرفتند و گفتند که جمعه عصر برای فیلمبرداری از امیر علی به خانه ما می یان .و من هم صبح بیدار شدم و به نظافت خانه مشغول شدم که یک ساعتی طول کشید .بابا رفت و من و تو ماندیم خانه و مشغول بازی و شادی و رفتیم توی حیاط و کلی بازی کردیم .تا گروه فیلمبرداری اومدند ساعت 6 بود باران هم میامد .دیدم بله حدود 11 نفر بودند .اقای زمانی پدر و پسر دو یاور همیشگی با هم بودند و گروه صدا برداری و فیلمبرداری و خانم گریمور .که جو خیلی شادی بود و تو هم خیلی خوب با همه انها دوست شدی و مشغول شیرین زبونی براشون کتاب خوندی و انگلیسی با اقای صدابردار حرف زدی و کلی با همه انها اوخ...
نویسنده :
مامان امیر علی
16:24
حکایتهای نونه ................
هزاران بار سلام به خاله های مهربون و پسر گلم که این خاطراتش رو می خونه . بیا دنبالم تا از این چند روزت برات تعریف کنم ....................... بله پسرم گفتم نونه نمیدونیم چرا دماغ هر کسی رو می بینی زود می گیری و می گی نونه بیشترم منو هنوزم نمی دونیم چرا اینطور می کنی مخصوصا وقتی خوابت می یاد ....... حالا عکسها و خاطرات :.......... بله اینم مدل نونه شماااااااااااااااااااااااا.این دیگه چه جورشه من نمی دونم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بله اینم بابا و نونه شما وقتی خوابی ........ بله این چند روز دوتایی لباس ورزش می پوشیم و می ریم جنگل و کلی می دویم البته تو هم با من می دوی با این هیکلت تو دیگه نمی خاد تناسب پیدا کنی به اندازه کافی خوش هیک...
نویسنده :
مامان امیر علی
22:25
شروعی دوباره در سال 1391
به نام یکتای عالم و با یاد و ونام خداوند بزرگ و با احترام به حکمتهای شیرینش یه دفتر خاطرات دیگه را در سال جدید اغاز می کنیم . بعد از خاطرات تعطیلات عید نوروز 1391 ................. بهتره بیای دنبالم تا برات تعریف کنم . ادامه مطالب بروووووووووووووووووووووووو........................ سلام بر پسر گلم و همه خاله های مهربونی که همیشه لطفشون شامل حال ما بوده و هست .بعد از سیزده به در و 14 فروردین که بابا خانه بود و به کارهای عقب افتاده مان رسیدیم .در 15 فروردین دوباره اغاز کردیم سال جدید را با کارهای جدید . از چهارشنبه برات بگم که قرار شد بعد از یاد گرفتن و درست کردن پازل اسب با عیدیهایی که جمع کرده بودی به در خواست خودت یه اناتومی فیل مام...
نویسنده :
مامان امیر علی
10:49
خاطرات تعطیلات عید نوروز سال 91
سلام بر پسر گلم که دیگه داره بزرگ می شه و یه مرد واقعی و شجاع و دوست داشتنی .عزیزم امسال هم خداوند این افتخار را نصیب ما کرد تا یک عید نوروز دیگه را در کنار هم به خوبی و خوشی بگذرونیم خاطرات عید امسال بسیار است و خلاصه ای از عکسها را برات می زارم و تعریف می کنم . بی زحمت بیا دنبالم .......................... امسال بر عکس سالهای قبل که سال تحویل در خانه مان بودیم 28 اسفند رفتیم رامسر پیش بقیه خانواده مامان که همگی انجا جمع بودند و تند تند همه .وسایل را اماده کردیم و بار سفر یه هقته ای را بستیم و رفتیم کلا این مسافرت مهمان مامان زری و بابایی بودیم و حتی اجازه کارهای کوچک را به ما ندادن و کاملا استراحت کردیم حتی تو را هم نگ...
نویسنده :
مامان امیر علی
10:28
سیزده بدر 91 و تهران 91
خرید قبل سال 91 در تهران که تو خوابت برده در ماشین .برای خرید وسایل باقی مانده سفره هفت سین رفته بودیم که تو هم عیدی خودت را که بازم باغ وحش بود خردیدی .. شب قبل از رفتنمان رفتیم خانه حاچ خانوم و دیدن مامان ننی و عمه سهیلا جون و خداحافظی .. یه روز که در تهران بودیم و زود بیدار شده بودیم تصمیم به دیدن تهرا ن قدیم و گردش کردیم که رفتیم پارک و تهران قدیم را گشتیم و سر راه به خانه مامان ننی و مامانی منم رفتیم .البته جدا از عید دیدنی ها که تو بیشتر خواب بودی و ما هم کلی لذت بردیم . یک شب هم من همه را دعوت کردم که کلی خوش گذشت مرصع پلو با مرغهای درسته باربیکیو و کشکه بادمجون و قرمه سبزی و سالاد درست کردم از صبح زود تو و بابا ...
نویسنده :
مامان امیر علی
10:21